دخترک زیبای بلوچ به سمت هوتگ می رود تا دبه پلاستیکی اش را از آبی که در طول فصل بارش در آن جمع شده و در تابستان تنها منبع تامین آب روستاست پر کند. وقتی که ظرفش را داخل آب می کند ناگهان تمساحی از درون آب جست میزند و دستش را از بازو گاز میگیرد. بچه های دیگر به تمساح حمله می کنند و بزرگتر ها از راه می رسند. پس از تلاش بسیار تمساح راضی به رها کردن شکارش می شود اما دختر ده ساله اگرچه نجات پیدا می کند اما دستش را از دست می دهد.

 

خبر این حادثه وحشتناک به صورت محدود در برخی سایتها و شبکه های اجتماعی منتشر می شود و داستان به سرعت تمام می شود.

 

چرا جامعه ما کمترین واکنشی به این اتفاق غم انگیز نشان نمی دهد؟ دلیلش ساده است. در روستای حوا کمتر کسی تلفن هوشمند دارد و اگر هم داشته باشد دسترسی چندانی به اینترنت و شبکه های اجتماعی ندارند. اما حتی اگر همه این دسترسی ها وجود داشت نیز اتفاق مهمی نمی افتاد. 

 

در جامعه ت زده ایران گروه های مذهبی و محافظه کاران اگر موضوعی به ظواهر دین مربوط نباشد و یا نتوانند از آن برای حمله به جناح ی مخالف استفاده کنند اصلا به سراغش نمی روند. جناح مقابل نیز از اصلاح طلب معتقد به نظام گرفته تا اپوزوسیون برانداز خارج از کشور دارای اولویت های خودشان هستند. مخالفت با حجاب اجباری، مبارزه با گشت ارشاد، ورود ن به ورزشگاه، آزاد شدن خوانندگی ن و موضوعاتی از این دست آنقدر فضای رسانه ای آنها را پر کرده است که اصلا جایی برای حوا و بی عدالتی و محرومیت گسترده ای که منجر به قطع دست او می شود باقی نمی ماند.

 

موضوع محدود به اینها نیست. از میان نفرات برتر کنکور امسال هیچ کدام در مدارس دولتی درس نخوانده بودند. به تازگی معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد 141 هزار کودک از تحصیل جامانده اند. این 141 هزار کودک کجا هستند؟ آمارهای یونسکو نشان می دهد که 2 درصد از جوانان زیر 24 سال ایران در بی سوادی مطلق به سر می برند و 11.6 میلیون نفر همچنان بی سواد هستند. 400 مدرسه خشت و گلی در ایران وجود دارد که فقط 200 مورد از آنها در استان سیستان و بلوچستان است. اینها فقط تعدادی از خبرهای هولناکی است که تنها در حوزه آموزش و پرورش در بازه یک ماه گذشته منتشر شده است اما خبرهایی از این دست که نشان دهنده بی عدالتی، فاصله طبقاتی، محرومیت و شانه خالی کردن حاکمیت از انجام وظایفش هستند، چه در حوزه آموزش باشند و چه مربوط به بی کارشدن و حقوق نگرفتن کارگران یا خصوصی سازی درمان و افزایش هزینه های آن چندان حساسیت کسی را تحریک نمی کند. این ها در فهرست اولویت های اقشاری که قدرت و ثروت دارند قرار ندارد.

 

دوست دارم بدانم آیا پدر حوا پولی برای درمان او داشت؟ بیمارستان تا رسیدن پول، درمان کودک را آغاز کردیا نه؟ آیا پدرش بیمه بود؟ چطور می خواهند هزینه های سنگین درمان او را تامین کنند؟ آینده حوا چه می شود؟ حواهای جامعه ما صدایی ندارند و کسی علاقه ای به شنیدن صدای آنها ندارد. آنها فراموش شده اند. مانند مردگان.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها