الدین



"مسلسل، مسلسل تنها ره حجاب است" ، "یا رو سری یا تو سری"، دومورد از شعار های پرکاربرد در سال های اول انقلاب بود؛ زمانی که قشر مذهبی جامعه قصد اجباری کردن حجاب را داشت. در آن دوران قشر مذهبی که به لحاظ تعداد فربه تر شده بود و هر روز منابع قدرت بیشتری به دست می آورد، مسئله را اینطور می دید که یک سبک زندگی ایده آل وجود دارد که همه باید بر اساس آن زندگی کنند و اگر کسی از آن خارج شد به ورطه گمراهی غلتیده است. در این سبک زندگی همه چیز از اسم کودکان و مدل لباس و اصلاح سر و صورت گرفته تا شیوه عبادت، نگاه به دین و حتی تصور از خدا با جزئیات تعریف شده بود. مومنین نیز وظیفه داشتند که عموم مردم را به همین مسیر وارد کنند، حتی اگر شده با اعمال خشونت.


 امروز پس از 40 سال اگرچه هنوز آن نگاه وجود دارد و از قدرت زیادی برخوردار است اما بدنه اجتماعی آن روز به روز لاغرتر می شود و در مقابل، دیگر سبک های زندگی که با الگوی رسمی سازگاری ندارند پرطرفدارتر شده اند. همین موضوع باعث شکاف و چندپارگی در جامعه ما شده است و آنچه این چندپارگی را خطرناک می کند نه اختلاف در سبک های زندگی که اتفاقا شباهت معتقدین به هر سبک در مقابله با معتقدین به دیگر سبک هاست.


یعنی اگر چه هر کدام از این سبک ها تفاوت های چشم گیری دارند، اما در عموم آنها معتقدین به هر یک از سبک های زندگی ایمان دارند که روش آنها بهترین است و وظیفه دارند مابقی مردم را به همین مسیر وارد کنند. البته چون فعلا دستشان از داغ و درفش کوتاه است با تمسخر و تحقیر و هیولا ساختن از دیگری به سرکوب آنهایی می پردازند که به راه نمی آیند.


در چنین شرایطی آمدن و رفتن حکومت ها تاثیری بر حال ما نخواهد داشت. ما مردم ایران تا متوجه نشویم که بهترین راهی وجود ندارد و حقیقت بسیاری از امور در لایه های شک و تردید پنهان است و بدون پذیرش یکدیگر و گفتگو انتخاب دیگری نداریم، زندگی مان بهتر نخواهد شد. مدارا رمز هر نوع توسعه و بهروزی است.


اگر  در این چهل سالی که از انقلاب اسلامی می گذرد ما ایرانیان همین را فهمیده باشیم (که به نظر من پیشرفتی کُند و پرهزینه اما مطلوب داشته ایم)، می توانیم ادعا کنیم که فارغ از همه تلخی های امروز آینده کشور روشن است.



از دوران کودکی به ما آموخته اند که باید به دیگران خوبی کرد و حتی اگر فردی که به آن خوبی می کنیم قدر شناسی مورد نظر ما را انجام نداد مهم نیست چرا که "تو نیکی می کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز".

اما اگر به تجربه های زندگی روزمره خود و اطرافیانمان دقت کنیم متوجه می شویم که نه تنها احتمال زیادی وجود دارد که از ما قدردانی نشود، که اتفاقا خبری از "باز" هم نیست و چه بسیار انسان های نیکوکاری که به دلیل خیرخواهی خود دچار مشکلات جدی شده اند.

برای مثال اگر شما در شرایط نابسامان اقتصادی مبلغی از دارایی خود را قرض بدهید احتمال اینکه پول شما پس داده نشود و یا آنقدر دیر و قسطی بازگردانده شود که نهایتا متضرر شوید بسیار زیاد است.

البته ممکن است پس از ضرر های متعدد و از دست دادن فرصت های استفاده از آن پول، نهایتا فرصتی به دست آورید که بتوانید آن را به همان رحمت پروردگار تعبیر کنید، اما معمولا آنقدر فاصله این اتفاقات زیاد است که منطقا نمی توان انجام عمل خیر را علت به دست آمدن آن فرصت دانست.

 
 اگرچه ممکن است قلب انسان حکم کند که اینها به هم مرتبط هستند، اما اگر به همین قلب بگوییم برای همه انسان ها وحتی آنهایی که کار خیری انجام نمی دهند نیز چنین فرصت هایی پیش می آید و تو بر اساس کدام ادله و شواهدی می گویی که این فرصت به دلیل آن عمل خیر است، قطعا پاسخ قانع کننده ای نخواهد داشت. هر چه قدر ارتباط دادن فرصت های مثبت به اعمال خیر سخت و مبهم است، مشاهده رابطه عمل خیر و دشواری های حاصل از آن واضح و آشکار.

 

پس اگر احتمال قدردانی بسیار کم و امکان متضرر شدن عموما بیشتر از منتفع شدن است، چرا باید عمل خیر را انجام داد؟ واقعیت این است که ارزش عمل خیر در لذتی است که در همان لحظه حاصل می شود. این لذت که به دلیل مشاهده خوشحالی و رفع غم در طرف مقابل و همچنین رضایت از انجام وظیفه اخلاقی حاصل می شود یگانه پاداش قطعی و اصیل انجام عمل خیر است.

امید به هرچیزی خارج از این، وعده بعید و بسیار غیر محتملی است که انسان خیر را دچار غم و رنج می کند و ارزش کار خیر را کاهش می دهد.

اگرچه در ادبیات دینی ما تاکید شده است که به کار خیر قطعا چند برابر پاداش داده می شود اما این بدان معنا نیست که اگر به کسی پول قرض بدهیم مالمان زیاد می شود یا از بلایای این عالم در امان خواهیم بود. این پاداش چند برابر وما براساس معیارهای ما داده نمی شود. شاید پاداش چند برابر ما همین رشد اخلاقی و شادی و آرامش حاصل از آن باشد.



سکانس اول

حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر الف

انتصاب شایسته شما را به عنوان رییس سازمان تبلیغات شهرستان ایکس تبریک میگوییم

 

سکانس دوم

حجت الاسلام الف: یکی از ظرفیت های فرهنگی شهر ما، مساله آرامگاه مطهر حضرت است. بهتره برای تعظیم هرچه بیشتر ایشون و ایجاد بستری برای کارهای فرهنگی، روز تولد و شهادت ایشان رو گرامی بداریم. علیرغم زحمات صورت گرفته، متاسفانه تا به به امروز تاریخ ولادت و شهادت ایشون معلوم نشده. حاج آقای فلانی لطفا شما به همراه عزیزان پژوهشگر این تاریخ رو مشخص بفرمایید

 

سکانس سوم

حاج آقای فلانی: آقای دکتر حقیقتش بعد از جستجو به همراه عزیزان متوجه شدیم که تاریخی برای ولادت و شهادت حضرت. ثبت و ضبط نشده. هرچند برخی منابع محلی ها چیزهایی میگند ولی مبنایی نداره.

حجت الاسلام الف: نمیشه که. بالاخره ایشون یه روزی به دنیا اومدند و یه روزی هم از دنیا رفتند.

حاج آقای فلانی: درسته. ولی در تاریخ ثبت نشده

حجت الاسلام الف: ما هدفمون بزرگداشت ایشون هست. مرحوم استاد ما میفرمودند برکت این شهر به وجود حضرت است. همون تاریخی که میفرمایید نقل شده مبنا قرار بدید. ان شاءالله خدا ما رو از برکات وجود ایشون بهره مند کنه

 

سکانس چهارم

دسته بزرگ عزاداری شهادت حضرت روز جمعه از میدان امام به سمت مرقد مطهر حضرت حرکت میکند

 

 

 

این داستان، داستان بسیاری از مناسک ماست

 

 


پس از توییت جنجالی محسن رضایی در رابطه با عملیات کربلای چهار، وی برای دفاع از خود در رسانه ملی حضور پیدا کرد و طی یک اتفاق کم سابقه، سردار قاسم سلیمانی برای دفاع از فرمانده اش به عنوان مهمان تلفنی در صداوسیما حاضر شد.

در این گفتگو، سردار سلیمانی در ابتدای صحبتهایشان حرفهایی زدند که نشان میدهد ایشان همچنان در فضای جنگ هستند و نحوه برخوردشان با مساله دفاع مقدس همان برخورد ایام جنگ است.

ایشان در ابتدای صحبتهایشان گفتند: بعضی از بحثها را راجع به جنگ غیرضروری میدانم. در این سالهای اخیر خیلی بحثهای انحرافی دل خانواده شهدا را به درد آورد. مثل موضوع بیت المقدس و قبل و بعدش. ما یک فرمانده مقتدر باتقوا و حکیمی در بالای سرمان داشتیم که امام بود. امام بر همه شئونات جنگ هم نظارت داشت و هم نماینده داشت در سطوح مختلف. من تصورم این است که اصلا این نوع بحثهای انحرافی که اتفاق می افتد به نوعی در واقع آن قداست و ارزشهای دفاع مقدس را زیر سوال میبرد»

 

باید از فرمانده محترم سپاه قدس پرسید که آیا همچنان باید برای جنگ هشت ساله نوعی تقدس قائل بود و آن را از هرگونه سوال و پرسش به دور داشت؟ آیا خانواده هایی که عزیزانشان را بدون چون چرا به جبهه ها فرستادند و جنازه هایشان را تحویل گرفتند، حق ندارند بعد از  20 سال از فرماندهان بپرسند که چه اتفاقاتی برای آنها افتاده؟ در جامعه اسلامی که حتی شخص اول آن باید در برابر مردم پاسخگو باشد، چرا باید جلوی فضای پرسش از فرماندهان و نقد جنگ به بهانه تقدس گرفته شود؟ چرا پرسش از جنگ و اشتباهات آن یک بحث انحرافی قلمداد میشود؟ آیا در جنگ ایران و عراق هیچ خطا و اشتباهی رخ نداده است؟ چرا نباید این خطاها و علل وقوع آن را بررسی کرد؟ 

 

جنگ مانند هر عمل اجتماعی و ی دیگری نباید از مظان نقد به دور باشد و تقدس بخشیدن به جنگ خدمت به آن محسوب نمیشود.


اگر بتوانیم به 50 سال بعد سفر کنیم و بخواهیم برای مردم آن سال ها کلمه انسداد را معنی کنیم قطعا بهترین مصداقی که می توانیم برای توضیح بهتر این مفهوم از آن استفاده کنیم وضعیت این روزهای ایران است.


ایران امروز در تمامی زمینه ها به ویژه حوزه ت دچار انسداد شده است. اگر امروز شما به سراغ یک ایرانی بروید (فارغ از هر گرایش ی و عقیدتی) و از او بخواهید برای سال آینده ایران برنامه و هدفی تعیین کند قطعا جز حرف های تکراری (که بارها آزموده شده و شکست خورده اند) یا سکوت جوابی برای شما نخواهد داشت. امروز از اصولگرا و اصلاح طلب گرفته تا ملی – مذهبی  و تحول خواه و سلطنت طلب و حتی نیروهای معارض افراطی مانند مجاهدین و تجزیه طلب ها هیچ برنامه معقول و جذابی برای فردا ندارند. به عبارت دقیق تر وقتی پس از آنکه نخبگان هر کدام از این گروه ها بلندپروازی های خود را توضیح دادند، از آنها بپرسیم که خوب همه حرف های شما درست؛ لطفا بفرمایید ما فردا که از خواب بیدار شدیم باید چه کار کنیم و برنامه عملی شما چیست؟ متوجه می شویم که حرفی برای گفتن ندارند. البته در این میان براندازان طرفدار حمله نظامی خارجی کمی اوضاعشان بهتر است چرا که حداقل می گویند اول باید ترامپ حمله کند؛ اما همان ها هم برای فردای حمله برنامه و ایده ای ندارند جز مشتی شعار های کلی و مبهم.


این شرایط که می­توان آن را به تمامی حوزه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و به ویژه محیط زیست تعمیم داد باعث نوعی سرخوردگی و باری به هر جهت بودن در بین تمام مردم شده است. امروز از نخبگان تا عوام جامعه همه خود را به دست تقدیر سپرده اند و منتظر نشسته اند تا ببینند چه می شود. در این بین البته بعضی توصیه می کنند که امیدوارانه خود را دست به تقدیر بسپارید اما برنامه ای جز توصیه به امیدواری ندارند.


این که دلیل این انسداد چیست نیازمند بحث مفصلی است اما قطعا این انسداد و احساس نا امیدی که در پی خود دارد باعث می شود ایران سالها از گردونه توسعه و پیشرفت عقب بماند و تغییر این احساس از حل کردن مسائل پیچیده ایران امروز دشوارتر خواهد بود.


 سمت های اجرایی مرحوم آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی مانند حجابی بر چهره علمی ایشان بود و  آثار و نظریات علمی ایشان کمتر شناخته شده است. به مناسبت درگذشت ایشان یکی از این نظریات جالب را که در کتاب "قرائات فقهیه معاصره" آمده است به طور خلاصه مرور میکنیم:

 

مطابق با نظر مشهور (و حتی شبه اجماع) اگر کسی کشته شود و چند ولی دم داشته باشد، هرکدام از اولیاء دم که بخواهد میتواند قاتل را قصاص کند، چه بقیه اولیاء دم خواهان قصاص باشند، چه خواهان دیه باشند و چه عفو کنند. قانونگذار ما نیز از همین نظر فقهی پیروی کرده و به هریک از اولیاء دم به صورت اختصاصی حق قصاص اعطا کرده است.

 

آیت الله هاشمی شاهرودی در مقاله ای با عنوان "قصاص حق انحلالی یا مجموعی؟" که در سال 78 به چاپ رسیده با بیان ادله  محکم و مستدل، این نظر مشهور فقهی را به چالش کشیده و بیان میکنند قصاص تنها در صورتی قابل اراست که تمامی اولیاء دم خواهان قصاص باشند و حتی اگر فقط یکی از اولیاء دم خواهان دیه یا عفو باشد، قصاص ساقط میشود.

خلاصه استدلال ایشان به این صورت است:

مقتضای اصل اولی لفظی و عملی، حرمت قتل نفس محترم است مگر به حق. بنابراین هر گاه در موردی جواز قصاص، با دلیل ثابت نشد، عمومات حرمت قتل از قبیل دم المسلم علی المسلم حرام» مرعی خواهد بود. آنچه به عنوان انحلالی بودن حق قصاص مطرح می شود مستظهر به دلایل قوی و  معتبر نیست و از آن جا که اصل اولی حرمت قتل است، در موارد شک باید به قدر متیقن که همان مجموعی بودن حق قصاص است اکتفا نمود.

 

 

اجرای این نظر و وارد کردن آن در قوانین کشور میتواند به میزان قابل ملاحظه ای از تعداد قصاض ها در کشور بکاهد.


در هفته های اخیر صحبتهای خانم دکتر عفت السادات مرقاتی خویی (یکی از معدود افرادی در ایران که دکترای تخصصی ولوژی دارند) درباره موضوع سلامت جنسی در  شبکه سلامت با واکنشهای مختلفی روبرو گردید و محتوا و حتی شخصیت ایشان مورد نقد قرار گرفت. ایشان در این برنامه بر وم آموزش رسمی مسائل جنسی در مدارس تاکید داشتند و جنجال برانگیزترین بخش صحبتهای ایشان جایی بود که ایشان عمل خودیی را به دو نوع "صحیح" و "غیرصحیح" تقسیم کردند و اعلام کردند که معتقدند باید این دو نوع برای نوجوانان تشریح شود. علیرغم تاکید چندباره ایشان مبنی بر رعایت خط قرمزهای عرفی و شرعی جامعه برای آموزش این مسائل و تصریح ایشان که این آموزشها به معنی تایید و ترویج نیست، اما این قیدها توسط ناظران نادیده گرفته شد و حرف ایشان مورد هجمه های فراوان قرار گرفت.

 

هرچند برخی صحبتهای ایشان به نظر نگارنده نیز محل نقد و گفتگو است، اما جان کلام ایشان قابل دفاع است و یک تئوری عقلایی است. باید پذیرفت که نه میتوان با واقعیت جنگید و نه میتوان آن را مخفی کرد. خواه نا خواه از ابتدای خلقت مسائل و انحرافات جنسی وجود داشته و نادیده گرفتن و تلاش برای رفع کامل آن ناموفق بوده است. با این وضعیت بهترین کاری که میتوان انجام داد چیست؟ ایا نباید ضمن تلاش برای کاستن از این انحرافات، سعی نمود تا رفتارهای غلط نیز با کمترین آسیب ممکن انجام شوند؟ اگر انحرافی قابل حذف نیست، آیا نباید تا جای ممکن تبعات آن را کاهش داد؟

 

شبیه این کار را سالها پیش موسسه ن سرزمین خورشید (تحت مدیریت سرکار خانم لیلا ارشد) در قالب مرکزی به نام "مرکز کاهش آسیبهای گذری" انجام میدادند. اعضای این مرکز ضمن پذیرش این واقعیت که در جامعه اعتیاد وجود دارد و به طور کامل نیز قابل ریشه کن کردن نیست، تلاش کردند که رفتارهای پرخطر افراد معتاد را کمتر کنند تا این آسیبها شدیدتر و وسیع نر نشوند. لذا این مرکز در بین معتادان سرنگهای سالم توزیع میکرد و از این طریق حداقل جلوی رواج ایدز در بین معتادان را میگرفتند.

 

شبیه این رفتار عقلایی را در جامعه جهانی نیز شاهد هستیم. اگرچه بعد از جنگ جهانی دوم و تلاش جامعه بین الملل برای پیشگیری از وقوع هرگونه جنگی در آینده، جامعه جهانی این واقعیت را پذیرفت که ممکن است علیرغم همه تلاشها، باز هم جنگی در دنیا به وقوع بپیوندد. لذا سعی کرد با ایجاد "حقوق بین الملل بشر دوستانه" قوانینی را وضع کند که در صورت وقوع جنگ، ورود آسیب به طرفین درگیر و به خصوص غیرنظامیان را به حداقل برسانند.

 

لذا فارغ از نیت خوانی و تئوری های توطئه، باید نفس پذیرش واقعیت و تلاش برای کاستن آسیبهای انحرافات را عملی مثبت و عقلایی دانست و فضا را برای تلاش تلاشگران این عرصه مهیا نمود.

 


خاطرم هست که تا همین چند سال پیش کارکردن زن در جامعه ما بسیار ناپسند بود و اگر زنی سعی می کرد در کنار کار کردن تحصیلات خود را در مقاطع عالی تحصیلی ادامه دهد آرام آرام متوجه می شد که نه تنها تعداد مردانی که علاقه دارند با او صمیمی باشند روز به روز کمتر می شود که حتی ن هم تمایل چندانی به ارتباط با او ندارند. چنین زنی یک هنجار شکن کامل بود و اگر نگوییم طرد می شد اما قطعا باید هزینه هایی می داد. زن شایسته و مورد تحسین جامعه زنی بود خانه دار که اگرچه سواد داشت اما اصراری بر تحصیلات عالیه نمی کرد و به جای کار کردن مشتاقانه  خود را وقف خانواده می کرد.

 

رفته رفته این شرایط تغییر کرد و تعریف جامعه از زن شایسته زیر و رو شد. زن شایسته تبدیل شد به زنی که از لحاظ مالی مستقل است، حتما سرکار می رود، تمایل چندانی به ازدواج ندارد، اگر هم ازدواج کند در سنین پایین ازدواج نمی کند و به این زودی ها بچه دار نمی شود، حداقل دوره کارشناسی را در دانشگاه طی کرده است و احتمالا در سازمان های مردم نهاد فعالیت داوطلبانه دارد. در مقابل اگر زنی خانه داری کند، زود ازدواج کند و بچه دار شود، شغلی نداشته باشد، به دانشگاه نرفته و فعالیت اجتماعی هم نداشته باشد انگشت ها به سمت او دراز می شود و به او می گویند مفتخور، وابسته به شوهر، سنتی، عقب مانده و بی خاصیت. حتی داشتن یکی از این ویژگی ها برای سرزنش شدن کافی است.

 

در واقع در دوران جدید تلاش برای آزاد کردن اراده ن و وارد کردنشان به حوزه هایی که قبلا به روی آنها بسته بود و استعدادشان سرکوب می شد، منتهی شده است به تخطئه و ممنوع کردن حوزه هایی که قبلا عرصه ن بوده است. به عبارت ساده اگرچه ماهیت تغییر کرده اما روش همان است. همچنان جامعه به زن دیکته می کند که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط است، برای شایسته بود باید چه کاری انجام دهد و چه کاری انجام ندهد که اگر انجام داد باید منتظر شلاق گزنده  قضاوت های  دیگران باشد.

 

نکته جالب اینجاست که ن در کنترل خودشان از مردها سخت گیرتر و در تخریب زنی که خارج از معیارهای مرسوم جامعه باشد از مردان پیگیرتر هستند.

 

حقیقت این است که اگر ما می خواهیم یک زندگی اصیل و پیشرو داشته باشیم باید بر آزاد کردن اراده در جهت رشد فردیت افراد تمرکز کنیم. شاید زنی تصمیم بگیرد که دانشگاه نرود و به کار مشغول شود، یا دانشگاه برود اما خانه داری کند و فعالیت اجتماعی هم داشته باشد. یا خانه داری کند و درآمدی اندک از فروش صنایع دستی داشته باشد و یا اصلا زنی با شوهرش توافق کند که سرکار برود و مرد خانه داری کند و یا هزار شکل دیگر زندگی را پیش گیرد.

 

هیچ کدام اینها نه ذاتا خوب است و نه بد. رشد فردیت در گرو آزادی اراده است و تا زمانی که نفهمیم باید به سبک های مختلف زندگی احترام بگذاریم و مردم آزادند آنطور که احساس خوشی می کنند زندگی کنند و هیچ الگوی از پیش تعیین شده ای وجود ندارد ما همچنان همان آدم های واپسگرا هستیم و فرقی نمی کند چه صورتکی بزنیم.



 

نگاهی به مناسک و آیین های دینی در سالهای اخیر و مقایسه آن با گذشته آشکار میسازد که اولا بر تعداد آنها افزوده شده، ثانیا شیوه برگزاری برخی از آنان تغییر کرده و ثالثا ابعاد برگزاری برخی آیینها بسیار گسترش پیدا کرده است. در این یادداشت با مطالعه موردی بر روی آیین پیاده روی های اربعین، به نکاتی کلی درباره آیینهای نوپدید اشاره خواهد شد. امروزه رسانه های رسمی و بسیاری از تریبونهای دینی چنان اهمیتی برای پیاده روی اربعین قائل شده اند که یکی از سخنرانان مذهبی در برنامه زنده تلویزیون آن را از عاشورا نیز مهم تر دانست و یکی از وعاظ مشهور آن را جزو مقدمات ظهور امام عصر و شرکت در پیاده روی اربعین را از نظر عقلی واجب دانست. چندسالی است که رادیوی ویژه ای از طرف صدای جمهوری اسلامی ایران به نام رادیو اربعین راه اندازی شده و تنها مناسبت مذهبی کشور که در تلویزیون برای آن از روزها قبل روزشمار گذاشته و برنامه های آیینی پخش میکنند روز اربعین است.

 

سابقه آیین پیاده روی های اربعین

در گذشته (که درباره تاریخ آن اختلاف است) برخی از علما و ون رسمی داشتند که برای زیارت شبهای جمعه و یا روز اربعین از نجف با پای پیاده به سمت کربلا حرکت میکردند. رفته رفته مردم عادی نیز همانند علما برای زیارت روز اربعین از نجف تا کربلا پیاده حرکت کردند. عده ای مرحوم آیت الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی (متوفی 1353 شمسی) را احیاگر و مروج اصلی این مساله میدانند. پس از سقوط صدام که شیعیان آزادی عمل بیشتری پیدا کردند، راهپیمایی اربعین بین آنان رواج بیشتری پیدا کرد و به صورت خیلی محدود ایرانی ها نیز آنان را همراهی میکردند. پس از ظهور داعش و اشغال بخش مهمی از عراق توسط آنان و همچنین تیره شدن روابط ایران و عربستان، جمهوری اسلامی ایران اقدام به تبلیغ بسیار گسترده برای پیاده روی اربعین کرده و از طریق تمامی رسانه های رسمی خود اقدام به تشویق مردم برای شرکت در این مراسم نمود. با حضور پرشمار مردم ایران برای انجام راهپیمایی اربعین، عراقی ها نیز بیشتر از قبل به این مراسم اقبال نشان دادند و در این سالها علاوه بر مسیر نجف-کربلا، شاهد حرکت زوار پیاده از ناصریه و بصره و سایر شهرها که مسافتی بسیار طولانی با کربلای معلی دارند نیز هستیم. در ایران نیز امسال برای اولین بار عده ای از زوار با بدرقه تولیت آستان قدس از روز 26 مرداد  با پای پیاده از مشهد به سمت کربلا حرکت کردند و شاهد هستیم که پیاده روی اربعین طی سالهای بسیار کوتاهی از یک سنت محدود عراقی، تبدیل به یک اجتماع بزرگ شیعی شد و حتی شیعیان سایر کشورها نیز به این آیین بزرگ ملحق شدند.

همزمان با گسترش سریع آیین پیاده روی اربعین به مقصد حرم سیدالشهدا (ع) شاهد شکل گیری یک آیین کاملا بدیع در ایران بودیم و آن پیاده روی جاماندگان اربعین در شهرهای ایران بود. در سالهای اول این کار فقط در تهران (میدان امام حسین تا حرم حضرت عبدالعظیم) و قم (از حرم حضرت معصومه تا مسجد جمکران) انجام میشد. طی مدت بسیاری کوتاهی این آیین به کل ایران سرایت کرد و مثلا در جزیره کیش از اسکله جدید تا مسجد امیرالمومنین و در دماوند از امامزاده زین‌العابدین کوهان تا امامزاده عیسی روستای زیارت به عنوان مسیر پیاده روی اربعین مشخص گردید. امسال برای اولین بار در تهران علاوه بر مسیر اصلی، یک مسیر از امامزاده قاسم (واقع در شمالی ترین نقطه تهران) تا حرم حضرت عبدالعظیم (در جنوب تهران) به همراه یک شب اقامت در امامزاده روح الله (واقع در میدان میدان امام خمینی) برای این راهپیمایی تعیین شد. لذا امروز ما با چند آیین اربعینی مواجه هستیم: 1.پیاده روی از نجف تا کربلا 2.پیاده روی از سایرشهرها به کربلا 3.پیاده روی هایی که منتهی به کربلا نیستند

 

پیاده روی اربعین یا زیارت اربعین؟

در منابع روایی شیعه روایاتی وجود دارد که در کنار حدود پانزده روز زیارتی مخصوص،  یکی از ایام  زیارتی حضرت سید الشهدا را روز اربعین دانسته است (ر.ک  وسائل الشیعه، ج14، تتمه کتاب الحج، ص 478). از سوی دیگر روایاتی نیز وجود دارد که نشان دهنده ثواب عظیم زیارت سید الشهدا با پای پیاده است (ر.ک کامل اایارات، ص 132). اما برخلاف تصور عمومی، به طور خاص درباره زیارت اربعین با پای پیاده هیچ روایتی وارد نگردیده است. به عبارت دیگر در روایات ما فرقی میان زیارت پیاده در روز اربعین با روزهای خاص زیارتی یا حتی روزهای معمولی وجود ندارد. اگر چه برای پیاده روی روز اربعین هیچ توصیه خاصی وجود ندارد،  اما پیاده روی در روز اربعین به قدری پررنگ شده  که به خودی خود موضوعیت پیدا کرده و رسانه های رسمی کشور به جای عبارت "زیارت اربعین" از عباراتی مثل "راه پیمایی اربعین" یا "پیاده روی اربعین" استفاده می کنند و در شهرهای مختلف ایران نیز در روز اربعین پیاده روی یا راهپیمایی صورت میگیرد و گویی پیاده روی در روز اربعین به خودی خود موضوعیت دارد.

 

ماهیت پیاده روی های اربعین

پس از بررسی سیر تطور این آیین، اولین سوالی که به ذهن خطور میکند این است که این آیینها چه حکمی دارند؟ آیا همگی ذیل عنوان کلی شعائر جای میگیرند و به دستور قرآن باید آنها را تعظیم کرد؟ یا این موارد را می توان ذیل عنوان فقهی بدعت جای داد؟ ملاک و مناط تشخیص بدعت از شعائر چیست؟

در قرآن کریم به مساله شعائر اشاره شده است و خداوند نسبت به تعظیم شعائر الهی سفارش کرده و آن را نشانه تقوای قلب دانسته است. در قرآن کریم صفا و مروه و شترهاى چاق و فربه در مراسم حج به عنون شعائر معرفی شده اند. در شیعه نیز به طور خاص عزاداری برای ابی عبد الله (ع) به عنوان مصداق شعائر شناسایی شده است.

عده ای با استناد به اصل اباحه و توصیه های عمومی مبنی بر زیارت سیدالشهدا و روایاتی که در فضیلت زیارت پیاده کربلا وارد شده است، پیاده روی های اربعین را یکی از مصادیق تعظیم شعائر میدانند و معتقدند  ایراد فقهی به این مساله وارد نیست. برخی متدینین که نگاه جامعه شناسانه دارند نیز معتقدند در این مسائل نباید سختگیری کرد و باید میدانی برای نوآوری های عامه فراهم کرد و تا جایی که مشتمل بر عمل حرامی نباشد، باید آنان را آزاد گذاشت.

در طرف مقابل عده ای نیز بدعت بودن این اعمال را دور از ذهن نمیدانند. اما بدعت چیست؟ در رابطه با تعریف بدعت، اقوال متعددی نقل شده است. یکی از این تعاریف، تعریفی است که مرحوم علامه مجلسی در مرآه العقول نقل کرده اند. مطابق با فرمایش ایشان البدعة فی عرف الشرع ما حدث بعد الرسول صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ولم یرد فیه نص على الخصوص ، ولا ی داخلا فی بعض العمومات ، أو ورد نهی عنه خصوصا أو عموما» (بدعت در معنای شرعی آن چیزی است که بعد از پیامبر حادث شود و درباره آن نص به خصوصی صادر نشده باشد و داخل در بعضی عمومات نیز نباشد یا به طور خاص یا عام از آن عمل نهی شده باشد).  ایشان در ادامه این تعریف را گسترش میدهند و بیان میکنند وما یفعل منها على وجه العموم إذا قصد ها مطلوبة على الخصوص کان بدعة » ( و اگر یک عمل به صورت کلی وارد شده باشد اما انجام آن به صورت به خصوصی قصد شود نیز بدعت است)  معمولا این عبارت دوم ایشان نقل نمیشود. ایشان خصوصیت دادن به امری که مطلوبیت عمومی دارد را از مصادیق بدعت می دانند. سپس ایشان مثالهایی را بیان میکنند. کما أن الصلاة خیر موضوع ویستحب فعلها فی کل وقت ، ولما عین عمر رکعات مخصوصة على وجه مخصوص فی وقت معین صارت بدعة ، وکما إذا عین أحد سبعین تهلیلة فی وقت مخصوص على أنها مطلوبة للشارع فی خصوص هذا الوقت بلا نص ورد فیها کانت بدعة.» (مانند نماز که کار خوبی است و انجام آن در هر زمانی مستحب است، ولی هنگامی که خلیفه دوم تعداد رکعات مخصوصی به صورت مخصوصی و در زمان مخصوصی برای آن تعیین کرد کار او بدعت بود یا همچنین اگر کسی بدون اینکه نص مشخصی وجود داشته باشد بگوید گفتن هفتاد مرتبه لا اله الا الله در وقت معینی مطلوب شارع است، این عمل او نیز بدعت است). لذا اگر یک توصیه کلی نسبت به شعیره ای وجود داشته باشد اما برای آن شیوه خاصی تعیین شود، این عمل طبق این تعریف بدعت محسوب میشود. در مانحن فیه نیز اگر برای پیاده رفتن برای زیارت اربعین القاء خصوصیت گردد از مصادیق بدعت شمرده میشود.

 ممکن است گفته شود که افرادی که مناسک نوظهور مانند پیاده روی اربعین را سامان داده و یا تبلیغ میکنند، قصد ادخال و ورود آن به دین را ندارند و هیچوقت صراحتا نگفته اند این مناسک جزو دین است. باید گفت که بدعت وما از عناوین قصدیه نیست و مطابق با نظر برخی بزرگان اگر متفاهم عرفی ادخال مساله ای در دین باشد (ولو بدون قصد داخل کننده) باز هم آن عمل از مصادیق بدعت شمرده میشود. به عنوان مثال مرحوم آیت الله سیدمحمد محقق داماد در کتاب الصلاه خود میفرمایند: أنّ البدعة المحرّمة هو ما ی مساوقا للتشریع العملی، و هو کلّ فعل أو قول دالّ على شی‌ء خاصّ من الدین مع أنّه لیس منه، سواء کان ذلک عن قصد أو لم یکن، مع ه بحیث ینتزع منه ذلک عرفا. (بدعت حرام چیزی است که مطابق با تشریع عملی درنظر گرفته شود و آن هر فعل یا قولی است که دلالت کند بر اینکه این فعل یا این قول خصوصیتی در دین دارد در حالی که چنین چیزی در دین نباشد و در این میان فرقی نمیکند که کسی که چنین حرفی میزند قصد نسبت دادن به دین را داشته باشد یا چنین قصدی نداشته باشد و اگر عرفا چنین برداشت شود که جزئی از دین است نیز این عمل بدعت محسوب میشود)  (کتاب الصلاه، ج3، ص 157). لذ اگر تبلیغات و توصیه ها و پیامها و غیره به نحوی باشد که عامه مردم در ذهن خود چنین تصور کنند این آیین توصیه خاص دارد و جزو ماثورات و منصوصات است، (حتی اگر مبلغین چنین قصدی نیز نداشته باشند) باز هم مطابق با نظر مرحوم داماد بدعت فقهی محسوب میشود. مانند مساله اعتکاف که علیرغم نداشتن هیچ توصیه ای مبنی بر انجام اعتکاف در ایام البیض ماه رجب، اما چنان برای اعتکاف در این ایام تبلیغ شده است که حتی در تقویم ها نیز سیزدهم ماه رجب "آغاز ایام اعتکاف" نامگذاری شده است.  البته در مورد پیاده روی اربعین اینکه آیا واقعا مردم چنین برداشت میکنند که پیاده روی اربعین سفارش روایی خاص دارد یا خیر نیازمند یک افکار سنجی عمومی است و نمی توان به راحتی آن را تایید یا رد کرد.

در مقابل عده ای معتقدند پیاده روی اربعین یک آیین نوظهور و یا بدعت نیست.  بلکه یک سنت عراقی است که سالیان سال وجود داشته که صرفا در سالهای اخیر به آن بیشتر پرداخته شده. سوالی که مطرح میشود این است که منظور از عبارت سنت که در روایات و کتب فقهی آمده چیست؟ چه چیزی را میتوان سنت و به تبع آن حجت دانست؟ اگر از یک مساله مثلا 20 یا 200 یا هزار سال بگذرد، تبدیل به یک سنت دینی میشود؟ اندک آشنایی به فقه و متون دینی برای دانستن این نکته کافی است که سنت در ادبیات دینی و فقهی ما صرفا به سنت صادره از پیامبر اکرم و ائمه معصومین اطلاق میشود و عملی که توسط مردم عادی (و حتی علما) صورت بگیرد سنت به معنای دینی آن نیست.

 

جواز یا عدم جواز اضافه کردن به دین

دین یک امر الهی است و از طرف خداست و انتساب به خدا دارد. اگر بنا باشد ما خودمان بتوانیم به دین بیافزاییم، آن رکن مهم یعنی انتساب به حق تعالی از بین میرود. مشکل دوم این است که اگر بنا بر افزایش باشد، این افزایش تا به کجا می تواند ادامه پیدا کند؟ اگر بگوییم زید مجاز به افزایش است، عمرو و بکر هم میتوانند اضافه کنند. لذا اگر راه باز شود دیگر قابل کنترل نیست. شیخ صدوق در کمال الدین روایتی را نقل میکند که امام صادق (ع) به عبدالله سنان فرمودند به زودى شبهه‌‏اى به شما می‌‏رسد که درآن نه نشانه اشکار دارید و نه پیشوای هدایت و کسى از آن شبهه نجات نمی‌‏یابد مگر آن‌که مانند فردی که در شرف غرق‌شدن است، دست به دعا بردارد! عبدالله ابن سنان پرسید: دعاى‏ غریق‏ چگونه است؟ حضرت فرمودند: می‌‏گویى: یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک. عبدالله ابن سنان می گوید:یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب و الابصار ثبّت قلبی على دینک»، امام در برابر کار ابن سنان اغماض نکردند و فرمودند: خداى تعالى مقلّب القلوب و الابصار است و لیکن همچنان که من گفتم بگو: یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک ( کمال الدین، ج2، ص 351-352)

اصولا تجربه ادیان نشان میدهد که دین ظرفیت بالایی برای تغییرات دارد و مردم هم یک گرایشی برای تصرف در دین به اقتضاء حال خودشان دارند و اساسا انسان علاقه مند به نوآوری است و همانطور که معروف است لکل جدید لذه. لیکن در مساله دین باید بسیار حساس بود و جلوی ورود اضافات به دین گرفته شود.

سوره حدید مسیحیان را می ستاید ولی از آنان ایرادی هم میگیرد و آن رهبانیت است . همانطور که در قرآن نیز اشاره شده مسیحیان با نیت بدی هم این بدعت را ایجاد نکردند و به تعبیر قرآن کریم هدف آنها ابتغاء رضوان الله بود (طبق تفسیر علامه طباطبایی و دیگران این استثناء منقطع است و نه متصل). ولی آنها فرهنگی را در دین خود وارد کردند که جزو دین نبود و تاثیر زیادی بر روی دینداری آیندگانش گذاشت.

اهل سنت بدعت را به بدعت خوب و بدعت بد تقسیم میکنند اما شیعه معتقد است بدعت همیشه بد است، حتی اگر ظاهرش نیز خوب و مفید باشد.

 

دلیل ترویج پیاده روی های اربعین چیست؟

مروجین  و مشوقین پیاده روی اربعین بر یک نکته تاکید ویژه دارند و آن این است که طبق روایات زیارت اربعین یکی از نشانه های مومن بودن است. اشاره این عزیزان به روایت منسوب به امام حسن عسکری است که فرموده اند: عَلاماتُ المؤمنِ خَمسٌ: صَلَواتُ إحدی و خَمسینَ، و زیارةُ‌ الأربعینَ، و التَّخَتُّم بِالیَمینِ، و تَعفیرُ الجَبینِ، و الجَهْرُ بِبسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» (شانه‌های مؤمن پنج چیز است: اوّل: نماز پنجاه و یک رکعت (واجب و نافله در طول شبانه روز). دوّم: زیارة اربعین حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام. سوّم: انگشتر در دست راست نمودن. چهارم: پیشانی بر خاک گذاردن. پنجم: بلند گفتن بسم‌ الله ‌الرّحمن الرّحیم). البته برخی همین روایت را از امام صادق (ع) نقل کرده اند.

این روایت نیز باید به مانند هر روایت دیگری از دو منظر دلالت و سند مورد بررسی قرار گیرد. از نظر سندی باید گفت که این روایت را افرادی مانند شیخ مفید در المزار و شیخ طوسی در تهذیب الاحکام و مصباح و علامه مجلسی در بحارالانوار بدون سند و به صورت مرسله نقل کرده اند. برخی مانند مشهدی در المزار الکبیر و سید بن طاوس در اقبال الاعمال نیز ادعای اسناد برای این روایت کرده اند اما هیچ سندی نقل نکرده اند . لذا این روایت اساسا دارای سلسله سندی نیست که بتوان سند آن را بررسی کرد. در خصوص دلالت نیز توجه به محتوای روایت نشان میدهد که این روایت در مقام مقایسه میان شیعیان و غیر شیعیان (و یا به تعبیر برخی بزرگان مقایسه میان شیعیان اثنی عشری و سایر فرق شیعی است) است و به این معنا نیست که اگر شخصی میخواهد مومن باشد باید به زیارت اربعین برود. این مساله از قرینه سایر علامات (مانند جهر بسم الله و تختم بالیمین) به وضوح قابل استنباط است. پس میتوان گفت استناد به این روایت برای تشویق حضور در پیاده روی و زیارت اربعین چندان وافی به مقصود نیست.

ممکن است عده ای با تمسک به قاعده "تسامح در ادله سنن" معتقد باشند که صرف وجود چنین روایتی و وجود زیارتی به نام زیارت اربعین در کتب ادعیه برای انجام پیاده روی های اربعین کافی است. در جواب باید گفت که اولا اصل این قاعده مناقشه برانگیز و اختلافی است (به عنوان نمونه ر.ک: شیخ یوسف بحرانی، حدائق الناظره، ج۴، ص۲۰۳ )، ثانیا شرط جریان این قاعده این است که بر خلاف آن روایت یا فتوای معتبری که دال بر حرمت باشد، نداشته باشیم و در فرضی که احتمال بدعت بودن عملی وجود داشته باشد، استناد به این قاعده محل بحث است. ثالثا آنچه مورد تسامح قرار میگیرد مساله سند است ولی در این روایت دلالت نیز کاملا محل خدشه است، رابعا باید بررسی شود که آیا میتوان با استناد به قاعده تسامح در ادله سنن چنان پیشروی کرد که عملی ایجاد شود که تبدیل به بزرگترین و مهمترین شعیره شیعی شود؟ دامنه و مرز این قاعده تا به کجاست؟

 

آثار ی پیاده روی های اربعین

برخی از حامیان تبلیغ حداکثری پیاده روی اربعین به جنبه های مثبت ی این حرکت اشاره میکنند. ایشان ترویج این حرکت را همزمان با  رشد داعش در عراق میدانند و بیان میکنند که حرکت عظیم راهپیمایی اربعین پیام آشکاری برای داعش بوده و به جهانیان نیز اعلام کرد که داعش نماینده اسلام نیست و اسلام و تشیع مملو از صحنه های انسانی است که در قالب یک حرکت مسالمت آمیز خود را متبلور میکند. همچنین این عمل می تواند در برابر حج که در دستان عربستان سعودی است عرض اندام کند و به آنها نشان بدهد که ما اگر بخواهیم میتوانیم در بیابانهای کشور جنگ زده عراق از زائران حفاظت کنیم اما عربستان در فاجعه منا تعداد بسیاری از حجاج را با بی تدبیری خود به کام مرگ کشاند. حتی برخی مدعی اند که تشیع به خاطر یک امر ی یعنی غیریت سازی ایجاد شده و مانعی برای دخیل کردن مسائل ی در امور شیعی نیست.

 قطعا این مساله قابل کتمان نیست که پیاده روی اربعین جنبه های انسانی بسیار والایی دارد و میتواند به عنوان تریبونی برای تبلیغ اسلام راستین باشد وآثار و دستاوردهای ی بسیار مهمی برای تشیع و به طور خاص جمهوری اسلامی ایران داشته است. اما سوالی که وجود دارد این است که آیا می توان برای یک هدف ی به دین افزود؟ تاریخ اسلام و تشیع تاریخ پر فراز و نشیبی بوده است و ده ها بار امثال داعش آمده اند و رفته اند. اگر در هر کدام از این برهه ها برای مقابله با یک جریان ی به دین افزوده میشد یا از آن کاسته میشد، امروز چه دینی به دست ما میرسید؟ دینی واقعی یا دینی که در هر دوره ای دستخوش تغییراتی شده است؟

جالب است که رهبانیت در دین مسیح نیز بر اثر یک اتفاق ی شکل گرفت و در دوران خود نیز نتایج مفیدی داشت اما رفته رفته تبدیل به انحرافی شد که خداوند در قرآن آن را تقبیح میکند. طبرسی در مجمع البیان از ابن مسعود روایت کرده که گفت: من در پشت سر رسول خدا (ص) سوار بر الاغ بودم، به من فرمود: اى ابن ام عبد! هیچ مى‏دانى بنى‏ اسرائیل مساله رهبانیت را از کجا بدعت کردند؟ عرضه داشتم: خدا و رسولش بهتر مى‏دانند. فرمود: سلاطین جور بعد از عیسى (ع) بر آنان مسلط شدند، و معصیت‏ها را رواج دادند، اهل ایمان به خشم آمده با آنان به جنگ برخاستند، و در آخر شکست خوردند و این کار سه نوبت صورت گرفت، و در هر سه نوبت شکست نصیب آنان شد، و در نتیجه از مؤمنین به جز عده‏اى اندک نماند. این بار گفتند: اگر دشمنان، ما را بشناسند و ما خود را به آنان نشان دهیم تا آخرین نفر ما را نابود خواهند کرد، و دیگر احدى باقى نمى‏ماند که به سوى دین دعوت کند، پس بیایید در روى زمین پراکنده و پنهان شویم، تا خداى تعالى پیغمبرى را که عیسى وعده‏اش را داده مبعوث کند، و منظورشان از آن پیغمبر، من (محمد) بودم، ناگزیر متفرق شده به غارهاى کوه پناه برده، از آن موقع رهبانیت را پى نهادند. بعضى از آنان متمسک به دین خود شده، و بعضى دیگر به کلى کافر شدند، آن گاه رسول خدا (ص) این آیه را خواند:" وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ .". (مجمع البیان، ج 9، ص 243) لذا باید گفت که به نظر میرسد اهداف ی (که اتفاقا معمولا کوتاه مدت هم هستند) نمی توانند مجوزی برای تصرف در دین باشد.

 

کلام آخر

قرار دادن تمام این اتفاقات در کنار هم، این سوال را به ذهن متبادر می کند که آیا اربعین دقیقا به همین میزانی که در هندسه شعائر توسط ائمه ما ترسیم گردیده وزن گرفته است؟ آیا این احتمال وجود ندارد که این میزان تبلیغ برای این آیین دچار افراط شود و پس از چندی موجب تفریط در تعظیم کلیه شعائر گردد؟  اگر بدانیم که افراط در بزرگداشت این آیین و افزودن به شاخ و برگهای آن موجب زدگی جامعه شود، آیا مستندا به قاعده فقهی "حرمت تنفیر از دین" بر ما لازم نیست که در برابر افراط ها بایستیم؟ آیا هم نسلان ما با این سوال مواجه نمیشوند که وقتی یک مساله فرعی ظرف مدت چند سال تبدیل به یک شعیره دینی بسیار بزرگ میشود، از کجا میتوان مطمئن شد که سایر مناسک نیز به همین ترتیب و شیوه به وجود نیامده اند؟ آیا تاکید بیش از حد بر روی فروع، موجب کمرنگ شدن اصول نمیشود؟ تمام اینها سوالاتی است که نیاز به پاسخهای دقیق دارند و این یادداشت صرفا طرح بحثی بود برای آغاز پژوهشهای دیگر و به هیچ عنوان ادعایی مبنی بر یافتن پاسخ این پرسشها در این یادداشت مختصر وجود ندارد.

 

 

این مطلب در سایت مباحثات نیز منتشر شده است:

http://mobahesat.ir/17001

 


 

این خاطره را از طرف یکی از اعضای دفتر آیت الله هاشمی شاهرودی نقل (به مضمون)میکنم. این خاطره برای اولین بار منتشر میشود:

روزی در مشهد آقایان ای، هاشمی شاهرودی و شبیری زنجانی در یکی از قسمتهای خصوصی حرم بودند‌. موقع نماز طبق فضای حاکم بر جلسه رهبری جلو می ایستند برای اقامه نماز‌. آقای شبیری زنجانی به ایشان میگویند شما نمازتان شکسته است و من چون قصد ده روز کرده ام نمازم تمام است و اقتدای کسی که نمازش کامل است به کسی که نمازش شکسته است ثواب کمتری دارد. لذا شما عقب بایستید.

 


صبح زود رفتم داخل پارکینگ و سوار ماشین شدم. دکمه ریموت درب پارکینگ را زدم اما کار نکرد. موتورش خراب شده بود و نمی شد ماشین را بیرون برد. سریع درخواست اسنپ کردم، چند دقیقه بعد سوار یک پراید قدیمی نقره ای بودم که راننده اش مردی جوان با چهره مذهبی بود و کمی هم لهجه داشت. مشغول صحبت با راننده بودم که یادم آمد طبق معمول پول نقد ندارم. وقتی رسیدیم به راننده گفتم: "آقا شرمنده اگر ممکنه یه شماره کارت بدید تا من برم داخل شرکت و براتون اینترنتی واریز کنم".


راننده با خوشرویی قبول کرد و کارت اعتباری اش را نشان داد. کارت برای بانک تجارت بود و عکس حرم حضرت معصومه روی آن طراحی شده بود. این نوع کارت در قم تقریبا شناخته شده است. بانک تجارت این کارت را برای دریافت شهریه به طلاب داده است. متوجه شدم راننده اسنپ طلبه است.


چند سالی می شود که دیگر امکان اکتفا به شهریه های ناچیز حوزه برای تامین هزینه های یک زندگی ساده و حتی فقیرانه وجود ندارد. همین امر باعث شده است طلبه ها به مشاغل مختلفی روبیاورند که رانندگی برای شرکت اسنپ یکی از آنها است. در واقع آن تصور قدیمی که غالب طلبه ها فقط درس حوزوی می خوانند و کار نمی کنند مدت هاست تغییر کرده است.


اگرچه در سالهای بعد از انقلاب شاهد این بوده ایم که طلبه ها در ادارات دولتی استخدام می شوند و یا در مراکز پژوهشی- آموزشی حوزوی کار می کنند اما امروز شاهد پدیده جدیدی هستیم و آن کار کردن طلبه ها در مشاغل آزاد (غیر اداری) است. مثلا طلبه هایی را می شناسم که نصب و تعمیر کولر گازی انجام می دهند، عطاری زده اند، در سوپر مارکت کار می کنند، برق کشی می کنند، خشکبار می فروشند و . .


حوزه همچنان در برابر این تغییر مقاومت می کند و اگر بفهمد فلان طلبه مثلا در اسنپ کار می کند شهریه اش را قطع می کند. البته این کار چندان اشتباه نیست. پرداخت شهریه به طلبه ای که در یک سازمان دولتی کار می کند و در کلاس ها حاضر نمی شود درست نیست. اما هنوز خط عادلانه ای بین مشاغلی که باید باعث قطع شهریه شوند و مشاغلی که چندان به تحصیل طلبه ضربه وارد نمی کنند و نباید منجر به قطع شهریه شوند وجود ندارد.


همین چند روز پیش بود که باز هم درب پارکینگ خراب شد، زنگ زدیم و یک تعمیر کار بسیار حرفه ای آمد و درب را درست کرد. نکته جالب اینکه این تعمیر کار هم طلبه بود.


محمود در مصاحبه ای که اخیرا انجام داده است خود را از همه مشکلات و نقاط سیاه عملکرد خود مبرا کرده و باکنار گذاشتن محافظه کاری های گذشته صراحتا انگشت اتهام را به سمت رهبری بلند کرده و از دخالت های او در اداره کشور گلایه کرده است.

امروز که شرایط اقتصادی ایران بسیار سخت شده است و مردم شدیدا تحت فشار هستند دولت و طرفداران آن مرتبا ادعا می کنند که دولت تحت فشار است و ساختار های موازی ( که به آنها دولت با تفنگ، دولت سایه، دولت پادگانی و غیر نیز گفته می شود) مانع فعالیت دولت می شوند و اتفاقا بخش اعظم اقتصاد نیز دست آنان است.

از سوی دیگر مخالفین مدعی بی کفایتی و کم کاری او هستند و معتقدند دولت او صلاحیت اداره کشور را ندارد و البته برای این ادعا نیز دلایل متعددی دارند. وقتی با بی طرفی دلایل هردو گروه را بررسی می کنیم متوجه می شویم که دلایل هر دو گروه نسبتا معقول و موجه است.

وجود ساختار های موازی باعث به وجود آمدن افرادی شده است که اگرچه قدرت دارند اما مسئولیت نمی پذیرند و می توانند با متهم کردن سمت دیگر قدرت همیشه در موضع اپوزوسیون باشند. این موضوع استثنا ندارد و فرقی بین ، محمود ، قبلی ها و دیگری ها نیست.

ساختار قدرت باید با واقعیت روابط قدرت منطبق باشد تا امکان بازخواست کسانی که قدرت را در اختیار دارند فراهم باشد.
برای مثال اگر مسئولیت ت خارجی کشور را بر عهده دارد باید بتواند به انتخاب خودش وزیر خارجه تعیین کند و هر آنچه در خارج از ایران رخ می‌دهد به عهده این وزیر باشد تا ملت بتواند از دولت جواب بخواهد، نه اینکه وزیر خارجه حتما باید از میان گزینه های رهبری انتخاب شود و مسائل تمامی کشورهای منطقه تحت مدیریت سپاه قدس باشد و هرچند وقت یکبار عده ای در اروپا عملیات کنند و دست آخر وزیر خارجه پاسخگو باشد. همین مسئله در مورد تمامی جنبه های حکمرانی در جمهوری اسلامی صادق است.

اقدام ظریف بسیار درست بود زیرا گامی است در مسیر واقعی کردن ساختار قدرت. نه تنها ظریف که تمام اعضای دولت باید استعفا کنند تا ساختار های واقعی قدرت، به صورت کامل اختیار امور را در دست گیرند و در نهایت بشود از آنها خواست که مسئولیت امور را بپذیرند. باید بین مسئولیت و قدرت ارتباط کامل برقرار شود تا شاهد این نباشیم که از اول انقلاب تا به امروز هیچ کس مسئولیت هیچ چیزی را به عهده نگیرد و همیشه مدعی شود که اگر به توصیه های من توجه می شد این مشکلات پیش نمی آمد.



مهریه یکی از جنجالی ترین مواردی است که هرکسی که ازدواج میکند به نوعی با آن درگیر است.

 

فقها از یک دوره ای به بعد اعمال را در دو دسته کلی قرار دادند: عبادات و معاملات. سپس گفتند چون نکاح جزو عبادات نیست، پس جزو معاملات است. از آنجا که معاملات عوض و معوض دارند، با این سوال مواجه شدند که اگر نکاح جزو معاملات است، پس عوض و معوض آن چیست؟ چون معمولا یکی از اینها پول است، کشف یکی از طرفین کار سختی نبود: مهریه! اما طرف مقابلش چی؟ اینجا بود که عده ای مطرح کردند که مهریه اصطلاحا "عوض البُضع" است. یعنی مهریه در برابر استمتاعات جنسی پرداخت میشود. البته لازم به ذکر است که تقسیم بندی کلیه اعمال به عبادات و معاملات ریشه دینی ندارد و در قرآن و احادیث این تقسیم بندی وجود ندارد و صرفا برگرفته از ذوق فقهاست. لذا دلیلی برای تعبد بر آن وجود ندارد

 

اما آیا واقعا مهریه عوض البضع است؟

کسانی که چنین نظری دارند باید به این سوال پاسخ دهند که اگر مهریه عوض استمتاع جنسی است، چرا زن به محض عقد و بدون عمل شویی مستحق نیمی از مهریه میشود؟ چرا حتی با یک بار عمل شویی زن میتواند تمام مهریه را بگیرد؟ آیا مهریه عوض فقط همان یک بار رابطه است؟

حتی بعضی فقها معتقدند میشود ضمن عقد نکاح شرط کرد که هیچ استمتاع جنسی صورت نگیرد و در این حالت هم مهریه همچنان ثابت است.

 

 

لذا باید گفت این نظر که مهریه عوض البضع است نظریه غلطی به نظر می آید.

 

اما واقعا ماهیت مهریه چیست؟

ابتدای آیه چهارم سوره نساء میفرماید وَءَاتُوا۟ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحْلَةًۭ. یعنی مهریه ن به عنوان نحله به آنها بدهید.

درباره مفهوم نحله گفته اند که عطیه‏ اى است مجانى که در مقابل ثمن قرار نگرفته باشد (المیزان)

اگر اینطور باشد ماهیت مهریه صرفا هدیه و عطیه است و  به عنوان معوض در برابر چیزی قرار نمیگیرد. مهریه هدیه ای است که از طرف مرد به زن پرداخت میشود با این تفاوت که ضمانت اجرا دارد و حتی بعد از فوت شوهر میتوان از اموال ااو برداشت کرد.

 

 

پ.ن1: درباره ماهیت مهریه مطالب متعدد فقهی و حقوقی نوشته شده است و این مطلب صرفا نظر شخصی نگارنده است و ادعایی فراتر ندارد

پ.ن2: آنچه گفته شد صرفا درباره ماهیت مهریه در ازدواج دائم است. درخصوص ماهیت مهریه در ازدواج موقت باید در فرصت دیگری صحبت کرد


 
شب دوم نوروز امسال، تلویزیون و رسانه‌های رسمی به مناسبت وفات حضرت زینب برنامه‌های نوروزی خود را تعطیل و اقدام به سوگواری و عزاداری نمود‌ند. این مناسبت تا همین چندسال پیش هم اینگونه برگزار نمیشد و به تازگی وارد مناسک شیعی شده است. البته سوگواری حضرت زینب تنها مناسبت جدید التاسیس نیست و اتفاقاتی مانند وفات حضرت ام البنین و وفات حضرت معصومه نیز از همین جنس‌اند. 
 
مراجعه به سیره امامان معصوم علیهم السلام نشان میدهد که ائمه ما به هیچ وجه چنین مناسبتهایی را سوگواری نمیکردند و حتی پاس هم نمیداشتند. مثلا در احوالات امام هادی هیچگاه نقل نشده که ایشان به مناسبت وفات حضرت زینب یا سالگرد شهادت امام سجاد سوگواری کرده باشند. حتی اگر کسی بگوید ائمه تقیه میکردند هم باید گفت که در زمان ائمه‌ای مانند امام صادق و حضرت رضا که نیازی به تقیه نبود نیز چنین کاری انجام نمیشد. 
 
شیعیانی که امروزه هر روز اقدام به خلق مناسک جدید و عزاداری‌های نو میکنند، هدف خود را تکریم اهل بیت میدانند. در حالی که خود ائمه معصومین این کار را مصداق تکریم اهل بیت نمیدانستند و اصلا چنین کاری انجام نمیدادند. اما گویا شیعیان امروز معتقدند که معصومین دارای قدرت تشخیص نبودند و نمیدانستند که انجام این کارها برای ترویج مکتب اهل بیت لازم است ولی اینان میفهمند!
 
افرادی که حتی برای انتخاب رنگ کفششان هم به ائمه رجوع میکنند تا همان رنگی را انتخاب کنند که امام معصوم انتخاب میکرد، در این زمینه‌ها هیچ دانش و تدبیری برای معصومین قائل نیستند و به صورت خودمختار ابداعات دینی ایجاد میکنند
 
پرواضح است که افراط در پررنگ کردن مناسک و شعائر در بلندمدت نتیجه‌ای جز زدگی و ملال عموم جامعه ندارد و نتیجه این افراطها چیزی جز تفریط و کنار گذاشتن مناسک ماثور اصلی نیست

 چند روز پیش خبرگزاری ها خبری را منتشر کردند که بیانگر پیروزی حقوقی ایران در دادگاه لوکزامبورگ بود. یکی از اعضای ایرانی تیم حقوقی حاضر در دادگاه لوگزامبورگ این یادداشت اختصاصی را در اختیار "الدین" قرار داده است:
 
۱. امریکا در سال ١٩٩٦ قانون "مصونیت حاکمیت خارجی" یا foreign sovereign immunities act” را اصلاح کرد و به اتباعش اجازه داد علیه دولتهای حامی تروریسم بابت جبران خسارات ناشی از حملات تروریستی طرح دعوی کنند. یعنی با وجود اینکه به صورت سنتی در نظام کامن لا اصل بر مصونیت مطلق حاکمیتی بود، آمریکا مقوله تروریسم را به عنوان استثنایی بر مصونیت قضایی و اجرایی دولتها در نظر گرفت.
 
۲. اولین بار در پرونده ای موسوم به "فلاتو" محاکم امریکا برخی نهادهای دولتی (عمدتا نظامی و امنیتی) ایران و سوریه را به خاطر حملات گروه های شبه نظامی فلسطینی به اسراییل، به پرداخت خسارت محکوم کرد. رفته رفته شمار آرای محاکم امریکا در این پرونده های ضد تروریستی زیادتر میشود و دولت ایران و نهادهای تابعش به خسارات هنگفتی محکوم میشوند. منشأ اصلی این دعاوی هم بیشتر حول این محورها میچرخد: 
حمایت ایران از حزب الله و گروه های شبه نظامی فلسطینی(پرونده پیترسون)
حادثه ١١ سپتامبر(پرونده هاولیش)
حمایت ایران از گروه های شبه نظامی شیعه در عراق(در مورد این موضوع هنوز رأیی صادر نشده اما دعاوی زیادی مطرح شده که در حال رسیدگی هستند)
و البته ندرتا مسائل مرتبط با حقوق بشر(پرونده بیانی)
 
۳. برعکس نظام حقوقی ایران که کل خسارات جانی و مالی و معنوی با پرداخت دیه یک کاسه میشود، در نظام امریکا بابت هر مورد یادشده مبلغی را بابت جبران خسارت تعیین میکنند. به همین خاطر دولت ایران تا به امروز غیابا به پرداخت ده ها میلیارد دلار محکوم شده است
 
۴. دولت ایران در مرحله اجرای رأی پیترسون (نه ماهیت رأی) در محاکم امریکا حاضر شد. در حین رسیدگی کنگره امریکا قانونی تصویب کرد و به دادگاه اجازه داد که اموال توقیف شده بانک مرکزی در امریکا (بدون توجه به مصونیت دولت ایران) بابت این پرونده مصادره شود. اگر بخواهیم در مقام مقایسه بگوییم اقدام آمریکا مانند این بود که در ایران قبل از صدور رأی دادگاه، مجلس وارد شده و برای دادگاه تعیین تکلیف کند.
 
۵. نزدیک به دو میلیارد دلار در نتیجه پرونده پیترسون از اموال بانک مرکزی ضبط شد که بابت این موضوع ایران دعوایی را در دیوان بین الملل دادگستری مطرح کرد. هرچند دیوان اعلام کرد در مورد این دعوی صالح به رسیدگی هست، اما چون گفته که در این دعوی به بحث مصونیت وارد نمیشود، عملا کار را برای تیم حقوقی این پرونده خیلی سخت و شاید ناممکن کرده است.
 
 
۶. خواهان های امریکایی در پرونده هاولیش این بار سراغ اموال ایران در لوکزامبورگ رفتند. اگر بخواهیم بر اساس مقررات خودمان ماجرا را توضیح دهیم باید بگوییم این اقدام مانند این است که الف از ب طلبکار باشد و علیهش مثلا در دادگاه فرانسه حکم محکومیت بگیرد. بعد الف متوجه میشود ب در ایران اموالی نزد شخص ثالث (مثلا بانک ملی) دارد و بلافاصله قبل از طرح دعوای شناسایی و اجرای رأی دادگاه فرانسه، با اخذ قرار تأمین خواسته اموال ب را نزد بانک ملی توقیف کند. در نتیجه وقتی در دعوای شناسایی و اجرا نتواند حکم بگیرد به تبع آن از توقیف اموال هم رفع اثر میشود. البته این موضوع در لوکزامبورگ در حال حاضر حاصل نشده و چند سال زمان میبرد.بد نیست به این نکته نیز اشاره کنیم که اموال موجود در امریکا و لوکزامبورگ در اصل برای بانک مرکزی بودند. 
 
چند نکته  حاشیه ای:
1-نسبت به دعوای مشابهی همین خواهان ها در کانادا حکم شناسایی و اجرا گرفتند. منتها چون ایران اموالی در کانادا ندارد نتوانستند کاری انجام دهند. دعوای مشابهی هم در ایتالیا مطرح شده است.
 
٢- همانطور که گفته شد این دعاوی توسط اتباع دولت امریکا مطرح میشوند. لذا حتی اگر دولت ایران روزی با آمریکا روابط حسنه هم داشته باشد باز هم دولت باید رضایت محکومٌ لهم این پرونده ها را به دست آورد. ضمن اینکه هرجایی هم این احکام شناسایی شوند خطر ضبط اموال دولت وجود دارد.
 
٣- اقتصاد دولتی ایران باعث میشود خیلی از شرکتها هدف قرار بگیرند همانطور که الان هم در معرض خطر توقیف اموال قرار دارند. حوزه انرژی، نهادهای متعدد نظامی و امنیتی و از همه بدتر هواپیمایی ایران.
 
٤- ایران در راستای مقابله به مثل هم در سطح تقنینی و هم در سطح قضایی اقداماتی را انجام داده، اما دولت امریکا به غیر از اموال دیپلماتیک(که قابل توقیفنیستند)، اموال قابل ملاحظه ای برای توقیف ندارد. به علاوه قوت و گستردگی نفوذ دستگاه های اطلاعاتی امریکا باعث میشود به راحتی اموال دولتی ایران را در هر جای دنیا که هست، پیدا کنند.

بعد از شیوع ازدواج سفید در ایران، برخی نویسندگان تلاش کردند که ازدواج سفید را از مصادیق عقد نکاح معاطاتی بدانند. عقدی که بدون لفظ ویژه‌اش یعنی انکحت» باشد اما با نوشتن یا گفتن یا اشاره یا هر طور دیگر به روشنی دلالت بر انجام ازدواج کند.اگرچه الفاظ خاص آن گفته نمیشود، اما محتوای آن موجود است.

 

فارغ از اینکه حقوق موضوعه ایران نکاح معاطاتی را نپذیرفته و برخی فقها نیز این نکاح را صحیح نمیدانند، آیا واقعا ازدواج سفید همان نکاح معاطاتی است؟

اولا: اگر قرار بر انجام نکاح معاطاتی باشد، باید همه اجزای عقد بین طرفین مشخص باشد و صرفا تلفظ الفاظ خاص حذف شود. به عنوان مثال نکاح موقت معاطاتی علاوه بر مهریه، مدت عقد نیز باید به صراحت تعیین شود. آیا افرادی که اقدام به همباشی یا ازدواج سفید میکنند، چنین کاری انجام میدهند؟

 

ثانیا: آنچه هرعقدی را شکل میدهد، قصد طرفین است. برای اینکه ازدواج سفید همان نکاج معاطاتی باشد، طرفین باید در ذهن خودشان واقعا قصد نکاح داشته باشند و اگر از آنها بپرسی که شما چه نسبتی با هم دارید، در حواب بگویند زن و شوهر هستیم. اما آیا واقعا آنچه امروز در جامعه ما اتفاق می افتد اینگونه است و طرفین خود را زن و شوهر میدانند و به لوازم آن (مانند ارث بردن) پایبند اند؟

به نظر میرسد تلاش برای جا انداختن ازدواج سفید به عنوان نکاح معاطاتی ناشی از عدم فهم دقیق مفهوم نکاح معاطاتی است و جز در موارد بسیار اندک، نمیتوان همباشی های فعلی را از مصادیق نکاح معطاتی دانست


متوکل بن هارون که در مقدمه صحیفه سجادیه به عنوان راوی اصلی صحیفه معرفی شده است می گوید: روزی یحیی بن زید بن علی (ع) {نوه امام سجاد (ع)} را بعد از شهادت پدرش دیدار نمودم. یحی بن زید از من پرسید آیا تو پسر عمویم جعفر بن محمد { امام صادق(ع)} را ملاقات کرده ای؟ گفتم: آری. گفت: آیا از او شنیدی که عاقبت کار من چه میشود؟ 

گفتم: امام گفت تو نیز مانند پدرت به دلیل قیام علیه بنی امیه کشته می‌شوی. پس چهره‌اش دگرگون شد. به او گفتم: فدایت شوم، من مردم را دیدم ک به پسر عمویت امام جعفر(ع) مایل‌ترند تا به تو و پدرت. گفت: همانا که عمویم امام باقر و پسرش جعفر مردم را به زندگی دعوت کرده‌اند و ما ایشان را به مرگ خوانده‌ایم!.


یحیی بن زید بن علی (ع) نکته ای را به متوکل گفته است که هر کس سودای رهبری مردم را دارد باید به آن توجه کند. چه درست باشد یا غلط و چه گناه باشد یا ثواب، مردم از هر فرد، مکتب و مرامی که آنها را دائما به درگیری و مبارزه بی انتها بخواند دور می شوند. تاریخ به ما نشان می دهد که مردم طالب زندگی هستند و از تنش های مستمر و طولانی مدت اجتناب می کنند. از جنگ های طولانی ایران و روم در عصر ساسانی که به فرسودگی مردم انجامید و نهایتا باعث شد پرونده ایران به دست اعراب بسته شود تا همین جنگ هشت ساله، نمونه های مشابه فراوانی دیده ایم. حالا که تحریم های نفتی ایران به شکل بی سابقه ای سخت شده است طبیعتا حاکمان ما مخیر به اتخاذ هر تصمیمی هستند اما خوب است به این توصیه یحیی بن زید بن علی (ع) هم توجه کنند و از فاصله گرفتن مردم از گفتمان انقلابی تعجب نکنند.


 

همه ما مکررا انواع و اقسام تقسیم بندی‌های افراد بر اساس ماه تولدشان را دیده‌ایم. ویژگی‌های ماه تولد، سنگ‌های ماه تولد، ذکرهای ماه تولد و غیره.

مثلا بارها با انواع این جملات مواجه شده‌ایم که "ببخشید که حرفم را رک میزنم، ما فروردینی ها نمیتونیم نگیم" یا "غرور یه مرداد ماهی یعنی همه زندگیش" و غیره.

 

سوال من از دوستانی که با تاثیر ماه تولد بر روحیات و زندگی افراد موافقند این است که:


مبنای تاثیر ماه تولد بر خلقیات و زندگی افراد چیست؟ چه دلیلی عقلی یا نقلی برای اثبات این ادعا وجود دارد؟


آیا مثلا متولدین ۳۰مهر خلقیات متفاوتی با متولدین ۱ آبان دارند؟


امروزه که به همت علم پزشکی تعیین زمان تولد تا حدی به دست پزشکان و والدین است، اگر با چند روز تغییر، زمان تولد را از یک ماه به ماه دیگر منتقل کنند، روحیات نوزاد تغییر میکند؟


تاثیر ماه تولد فقط در ماه‌های شمسی است یا ماه‌های میلادی و قمری هم تاثیرگذارند؟ این تاثیرات بر چه اساسی مشخص می‌شوند؟ آن وقت اگر دو نفر متولد یک ماه شمسی با دو ماه میلادی یا قمری متفاوت باشند، تکلیف خلقیات این افراد چیست؟

 

یکی از آثار سوء تبلیغ و ترویج خرافه‌گرایی در طالع بینی ماه ها این است که افراد برخی از رفتارهای ناپسند خود را از آثار جبری ماه تولد خود دانسته و تلاشی برای اصلاح آن نمی‌کنند. حتی گاهی مطالعه این ویژگی ها فرد را بر آن میدارد که این ویژگی ها را در خود بسازد!


چند روز پیش دوستی که کارمند قراردادی وزارت نفت است از شرایط بد کاری و اختلاف فاحش و ناعادلانه  بین حقوق کارکنان قراردادی و رسمی شکایت می کرد. با او همدلی کردم و گفتم حقیقتا این اختلاف ناعادلانه است اما کسانی که ت گذاری می کنند اول منافع خود را در نظر می­گیرند. و بعد گفتم نه تنها این بی عدالتی غیر موجه است که اساسا همین اختلاف پرداخت بین وزارت نفت و مابقی سازمان ها نیز غیر موجه است. انتظار داشتم دوست عدالتخواه من نیز با من همدلی کند اما از در مخالفت در آمد و گفت این اختلاف پرداخت کاملا موجه است چرا که نفت شریان حیات کشور است و . .


 اگرچه بحثمان بی­ نتیجه رها شد اما این گفتگوی مختصر تصویر واضحی بود از نگاه جامعه ایرانی به مفهوم عدالت. وقتی مردم ایران می­ گویند در اینجا بی­ ‌عدالتی شده منظورشان این است که منافع من و اطرافیانم تامین نشده است. متاسفانه عموم مردم ایران با هیچ تعریفی از عدالت همدلی ندارند و آن اقلیتی که حقیقتا مشتاق عدالت هستند و برای اجرای عدالت در هر شرایطی تلاش می­کنند (حتی اگر اجرای عدالت تماما به ضرر آنها باشد) توسط همین اکثریت سرکوب می­ شوند.


همه ما به منافعی که از راه های ناعادلانه کسب می کنیم خو کرده ایم و اگر کسی بخواهد این منافع را متوقف کند در مقابلش ایستادگی می کنیم. برای مثال اعضای هیئت علمی که خود را قشر روشنفکر و نخبه جامعه معرفی می­ کنند و دائم از بی­ عدالتی­ها و مخصوصا سهمیه ­های مختلف در کنکور شکایت می­ کنند، سهمیه­ ای ویژه برای فرزندان خود در نظر گرفته ­اند که بر اساس آن اگر فرزند یک هیئت علمی دانشگاه تهران، در رشته­ ای در بدترین دانشگاه پذیرفته شود، آن عضو هیئت علمی می­ تواند این فرزند را به دانشگاه تهران منتقل کند. جالب است که هیچ استادی با این بی ­عدالتی مخالفتی ندارد.


حقیقت این است که در چنین جامعه­ای آمدن و رفتن افراد، دولت ها و حتی حکومت ­ها تاثیر مهمی بر وضعیت عدالت نخواهد داشت. هرگاه تعداد افرادی که حقیقتا دلباخته عدالت باشند در ایران ما رو به افزایش گذاشت می توان به آیند امیدوار بود وگرنه حتی اگر  فرشته از آسمان هم روی زمین بیاید و حکومت را در دست بگیرد خود ما مردم آرام آرام او را وارد بازی می کنیم و پس از مدتی او نیز فاسد خواهد شد.


 


در این روز ها که شرایط اقتصادی روز به روز سخت­تر و آینده مبهم­تر می شود، یکی از دغدغه های اساسی مردم این است که چگونه می شود از این دوران تلخ جان سالم به دربرد و همچنان زندگی خوب و شیرینی را تجربه کرد. در این یادداشت سعی می کنیم برخی راهکارهای مفید را معرفی کنیم.


1-     ریشه همه رنج های آدمی در خواسته های اوست. وقتی بین ما و اهدافمان یا بین انتظارات ما و واقعیت زندگی فاصله ایجاد می شود احساس رنج در ما شدت می گیرد. برای مثال همه ما در سالهای گذشته برنامه هایی داشتیم که اکنون امکان دستیابی به آنها نیست. همین فاصله باعث رنج ما می شود. در این موارد باید توجه کرد که اگر این اهداف قابل تاخیر انداختن هستند (مانند خرید یا تغییر ماشین،خانه، وسایل خانه و . ) بهتر است آنها را موقتا فراموش کنیم و تا بهبود شرایط منتظر بمانیم. حذف این اهداف به افزایش آرامش ما کمک شایانی می کند.


2-     اگر این اهداف و برنامه ها را نمی توان به تعویق انداخت (مانند ازدواج و برگزاری جشن عروسی) باید تا حد ممکن در شیوه برگزاری آنها در جهت کاهش هزینه ها تجدید نظر کرد. حقیقت این است که دنیا به هیچ کدام از ما قول نداده که زندگی راحتی داشته باشیم و در این روزهای سخت اگر کسی نتواند از خود انعطاف نشان دهد از ریشه کنده می شود.


3-     از سوی دیگر باید هر تصور و انتظاری که ممکن است در آینده محقق نشود را از خود دور کنیم. مثلا یکی از تصورات مردم در مورد بحران فعلی این است که احتمالا چندان طولانی نخواهد بود و به زودی مرتفع می شود. اما برای دور ماندن از آسیب ها باید به لحاظ ذهنی بپذیریم که احتمال دارد این شرایط سخت در یک بازه طولانی مدت روز به روز بدتر شود. پس ضروری است سبک زندگی خود را در تمامی زمینه ها، از خورد و خوراک گرفته تا تفریح، مسافرت، روابط خانوادگی و . بر اساس همین تصویر جدید اصلاح کنیم. حتی باید انتظار این را داشته باشیم که بخشی از درآمدمان را از دست بدهیم و یا همه کسب و کارمان تعطیل شود. برای چنین روزی چه برنامه ای داریم؟ تغییر انتظارات و تصورات و پذیرش ذهنی چنین شرایطی به انعطاف پذیری ما کمک می کند و بر آرامش ما تاثیر مثبت دارد.


4-     سعی کنیم وسایل یا لباس هایی که خراب می شوند را دور نیندازیم و تا حد ممکن آنها را تعمیرکنیم. همچنین در بسیاری از موارد می توانیم به جای خرید جنس نو به سراغ اجناس دست دوم برویم.


5-     سعی کنیم در حال زندگی کنیم و جز به قدر ضرورت به آینده و گذشته فکر نکنیم. غرق شدن در گذشته و نگرانی از آینده تنها باعث فشار روانی و آسیب دیدن سلامتی ما می شود.


6-     از محرک های ایجاد کننده اضطراب دوری کنیم. برای مثال قیمت سکه، طلا، دلار و . را دنبال نکنیم و کمتر خبر بخوانیم.


7-     از صحبت کردن در مورد قیمت جدید اجناس و بحران موجود در حد ممکن پرهیز کنیم. اگر قرار است از گرسنگی بمیریم بهتر است فقط از گرسنگی بمیریم نه اینکه هم از گرسنگی بمیریم و هم ترس از گرسنگی مردن را تجربه کنیم و دائما در رنج باشیم. این صحبت ها فقط انرژی ما را تحلیل می برد و به سلامت روان ما لطمه میزند. در نظر داشته باشیم که حتی اگر راه حلی برای حل مشکلاتمان وجود داشته باشد کسی که ذهنی آشفته دارد نمی تواند آنها را پیدا و عملی کند. 


8-     تلاش کنیم خوشبختی خود را به شرایط اقتصادی و ی وابسته نکنیم. ممکن است این شرایط هفتاد سال ادامه پیدا کند. پس به ورزش، تفریحات و هرکاری که باعث خوشحال شدنمان می شود توجه ویژه کنیم و سعی کنیم با انتخاب روش های ارزان تا حد ممکن به زندگی خود خوشی تزریق کنیم. برای مثال اگرچه نمی توانیم با همان کیفیت قبل به مسافرت برویم اما می توانیم غذای ارزان قیمتی تهیه کنیم و با خانواده به پارک بریم. حفظ این خوشی ها شیرینی زندگی ما را تضمین می کند.


9-  بخشی از رنج های ما در این دوران ناشی از مشاهده غم و مصیبت هایی است که مردم متحمل می شوند. با تمام توان برای کمک به مردم تلاش کنیم چرا که این کار موجب احساس مفید بودن  و معناداری زندگی می شود. اما اگر کاری از دستمان بر نمی آید بهتر است ذهنمان را از آن مشکل دور کنیم. به قول آتشنشان ها یک امدادگر اول باید زنده بماند.


 می دانم مشکلات فراوانی وجود دارد که راه حل های بالا تاثیری بر آنها ندارد. اما آنچه گفته شد می تواند تا حدودی یاری دهنده باشد.


"چون دنیا به کسی روی آرد، نیکویی های دیگران را بدو به عاریت سپارد، و چون بدو پشت نماید، خوبی هایش را برباید". این گفته حکیمانه که در نهج البلاغه به امام علی (ع) منسوب شده است به خوبی حال و روز حاکمان کشور ما را در دوران های مختلف نشان می دهد.


 هنگامی که زمانه با آنها همراهی می کند مردم هر آنچه خوبی است را به آنها نسبت می دهند، حتی اگر لایق آن نباشند. و هنگامی که در چشم مردم بی ارزش می شوند حتی خوبی هایشان را نیز کتمان می کنند. برای مثال در سالهای آخر حکومت پهلوی طرفداران انقلاب، شاه را شر مطلق می دیدند و هر اقدامی که انجام می داد (چه خرید تجهیزات نظامی و چه توزیع شیر در مدارس) را باطل، احمقانه و ظالمانه معرفی می کردند.


در این روزها که جمهوری اسلامی با بحران ناکارآمدی، فساد و فشارهای بی سابقه بین المللی روبرو است آنهایی که به طیف منتقدین جدی نظام پیوسته اند مجددا در نقد نظرات و رفتار حاکمان جمهوری اسلامی همان مسیر انقلابیون سال 57 را می روند و با همه چیز مخالفت می کنند.


نمونه اخیر این مخالفت های کور، مخالفت با ایده آیت الله ای در خصوص استفاده از شکل فارسی کلمات خارجی است. ایشان گفته اند همانطور که عرب ها کلمه های خارجی را بر وزن کلمات عربی استفاده می کنند (مانند تلوزیون که به آن تلفاز می گویند) بهتر است در زبان فارسی نیز کلمات خارجی به وزن و صورت فارسی تبدیل شوند (مانند رادیو که می شود به آن رادیان گفت). 


این ایده به سرعت توسط مخالفین ایشان در شبکه های اجتماعی مورد نقد و تمسخر قرار گرفت. در واقع علی رغم آنکه این پیشنهاد در راستای تقویت زبان فارسی و حفاظت از آن در برابر زبان های خارجی مطرح شد و بسیار معقول و مبتنی بر تجربه های عملی بود، صرفا به دلیل آنکه از سوی آیت الله ای مطرح می شد به سرعت نفی و مورد تمسخر قرار گرفت.


 نکته جالب تر این است که در ایران مخالفت با این جریان های غیر منطقی و متاسفانه غالب بسیار سخت است و چه در سال 57 و چه در سال 98 حمایت از ایده مثبت حاکم توسط جریان های انقلابی و معارض به شدت سرکوب و حمایت کننده به مزدوری متهم می شود.


حقیقتا تا زمانی که این داوری های غیرمنطقی و صرفا مبتنی بر خوش آمد و بدآمد بین ما مردم وجود دارد نمی توان به تغییر امیدی داشت. در چنین فضای آنچه رخ دادنش قطعی است تنها تکرار اشتباهات است. 


 
یکی از اشکالات جامعه ما نگاه کاریکاتوری به مقوله دین و احکام شرعی است. گاهی برخی مسلمات دینی نادیده گرفته میشود و برخی مسائل فرعی چنان پررنگ میشوند که گویی جزو اصول دین هستند. 
 
از جمله آن مواردی که علیرغم گستردگی ابتلاء، حتی بسیاری از متدینین و متشرعین ما هم نمیدانند، وجوب زندگی مشترک زوجین پس از طلاق و در دوران عده است. زن جز در موارد ضروری نباید از خانه مشترک خارج شود و شوهر نیز جز در حالتی که زن مرتکب مبیّنه شود حق ندارد زن را از خانه بیرون کند. در این مدت زن و مرد به همدیگر محرم هستند و نیازی به حجاب نیست و چنانچه بخواهند میتوانند بدون اجرای صیغه عقد جدید به یکدیگر رجوع کنند.
 
این مساله جزو واجبات مسلم شرعی است که در آیه اول سوره طلاق به صراحت به آن امر شده و فقها نیز  صراحتا به آن فتوا داده اند. جهت نمونه آیت الله سیستانی در مسأله ۲۵۴۱ رساله عملیه خود بیان کرده اند کسی که زنش را طلاق رجعی داده، حرام است او را از خانه‌ای که موقع طلاق در آن خانه ساکن بوده است، بیرون کند، ولی در بعضی از موارد از جمله آن که زن نماید، بیرون کردن او اشکال ندارد، و نیز حرام است زن برای کارهای غیر لازم بدون اذن شوهر از خانه بیرون رود، و بر مرد واجب است مخارج زندگی او را در دوران عدّه بدهد». سایر مراجع نیز به صراحت ترک منزل توسط زن و بیرون کردن زن توسط شوهر را حرام دانسته اند. 
 
علیرغم صراحت مساله و حکم روشن قرآن، متاسفانه شاهدیم که در جامعه اسلامی ما نه تنها این دستور اجرا نمیشود، بلکه حتی افراد از وجود چنین حکمی بی اطلاع اند. لازم است که ون و سخنرانان مذهبی به جای ترویج بدعتها و مسایل و مستحبات کم اهمیت و فرعی، این مسایل اصلی و مهم را به مخاطبین مسلمان خود آموزش دهند. 
 
در آیه قرآن به حکمت این حکم نیز اشاره‌ای شده است و در آخر آیه مذکور  آمده است 《لعل الله یحدث بعد ذلک امرا》 و چه بسا همین زندگی مشترک در ایام عده باعث شود آن زن و مرد نسبت به یکدیگر نرم شوند و از جدایی صرف نظر کنند. بدیهی است که انجام این حکم در عمل میزان طلاق و عواقب آن در جامعه را نیز کاهش میدهد

اگرخاطرتان باشد حدود یک سال قبل یعنی خرداد ماه 1397 و همزمان با بازیهای جام جهانی فوتبال، بیلبوردی در میدان ولیعصر تهران نصب شد که در آن اثری از بانوان نبود. در فضای مجازی و واقعی انتقادات بسیار گسترده ای مطرح شد و واکنشهای تندی از سوی فعالین حقوق ن و فرهیختگان صورت پذیرفت.

 

اما جالب است بدانید که از سال 92 قانونی در کشور تصویب شده است که اجحاف بسیار بزرگی در حق ن روا داشته اما تا به امروز یعنی بعد از حدود شش سال هنوز واکنش خاصی نسبت به آن در جامعه مطرح نگردیده. این قانون یک قانون فرعی و گمنام نیست بلکه مهمترین قانون جزایی کشور یعنی قانون مجازات اسلامی است.

 

قانونگذار ضمن پذیرش نهاد توبه به عنوان یکی از موارد سقوط مجازات، این نهاد را به (و البته لواط) به عنف نیز تسری داده و توبه مجرم در این جرایم را نیز پذیرفته است. مطابق با ماده 114 قانون مجازات اسلامی و تبصره های آن، مرتکب جرم و لواط به عنف و اکراه اگر قبل از اثبات جرم توبه نماید حد از او ساقط میشود و اگر توبه بعد از اثبات جرم با اقرار باشد، درصورت تقاضای قاضی توسط رییس قوه قضاییه  از سوی رهبری حد قابل اسقاط است. در هردو فرض نیز بعد از سقوط حد،حبس یا شلاق تعزیری درجه 6 یا هر دو اعمال میشود. حبس درجه 6 از شش ماه تا دوسال و شلاق آن نیز از 31 تا 74 ضربه و تا 99 ضربه در جرایم منافی عفت است.

 

در واقع اگر یک فردی که بارها مرتکب به عنف شده قبل از اثبات به جرم توبه نماید، دادگاه مکلف است ( و نه مخیر) که در صورت احراز توبه، مرتکب را بدون نیاز به جلب رضایت قربانی از مجازات حدی معاف کند و مجازات بسیار سبک درجه 6 را در حق وی مورد حکم قرار دهد!

 

اگرچه نهاد توبه میتواند نقش موثری در کاهش جمعیت کیفری و معافیت افراد از مجازات داشته باشد اما به نظر میرسد باید میان جرایم بدون قربانی و جرایم دارای قربانی قائل به تفکیک شد و جرم به عنف را یک جرم عمومی که صرفا جنبه حق اللهی دارد تلقی نکرد.

 

 



علم اقتصاد برای پاسخگویی به این سوال شکل گرفت که با توجه به منابع اندکی که در اختیار داریم چگونه به نیازها و خواسته هایی که تعدادشان بی شمار است پاسخ دهیم. بر همین اساس وقتی می گویند به زندگی نگاه اقتصادی داشته باشید یعنی توجه کنید که منابع شما در زندگی محدود است، پس این منابع را صرف اموری کنید که ارزشش را داشته باشد. اما وقتی می خواهیم به زندگی نگاه اقتصادی داشته باشیم با یک سئوال بسیار مهم روبرو می شویم: موضوعات مهم زندگی ما چه موضوعاتی هستند؟

پیشنهاد می کنم برای یک هفته هر شب قبل از آنکه بخوابید فهرستی از مسائل و مشکلاتی که در طول روز با آن مواجه شده اید بنویسید. این ساده ترین و مستقیم ترین راه برای شناسایی موضوعات است.

اما پس از تهیه این فهرست با سئوال دیگری مواجه می شویم: از میان مسائل و موضوعاتی که فهرست کرده ایم کدام حقیقی است و کدام به واسطه تلاش دیگران وارد فهرست ما شده است و چگونه می توان این دو دسته را از یکدیگر تفکیک کرد؟ مثلا وقتی من از خانه ای که در آن زندگی می کنم راضی هستم اما مدام به بزرگتر کردن و انتقال آن به محله ای بهتر فکر می کنم تحت تاثیر سرمایه داری هستم و نه نیازهای واقعی خودم. قبول دارم که این تفکیک دشوار و گاه نشدنی است اما پیشنهاد می دهم برای تفکیک کردن این سوال را از خود بپرسید که آیا اگر من یک اسکیمو بودم و از قطب شمال مستقیم به این زندگی پرتاب شده بودم باز هم این مسائل برای من مهم بود؟ از این جهت می گویم یک اسکیمو که او از تمامی پیش فرض هایی که ما را احاطه کرده دور است. اسکیمو نمی داند که در جامعه ما مساحت یک خانه استاندارد چه قدر است و اگر اهل کدام محله باشیم مردم نگاه بهتری به ما می کنند اما در انسان بودن و خواسته ها و نیازهای انسانی مشترکات فراوانی با ما دارد.

وقتی از این زاویه به فهرست مسائل خود نگاه کنید متوجه می شوید که اساسی ترین مسائل شما مربوط به داشتن کار خوب، هماهنگی بین علایق با کار و تحصیل، داشتن روابط مطمئن و عمیق با خانواده و دوستان، سلامت جسمی و روانی و موضوعات دیگری است که به همین اندازه عینی و مشخص هستند. هر چیزی غیر از اینها دغدغه های نظام های فکری، ی، اقتصادی و اجتماعی است و نه خود شما.

این نظام ها که در ابتدا برای کمک به حل همین مسائل اساسی شکل گرفته بودند از ما می خواهند به جای همان مسائل اساسی به این فکر کنیم که برای مثال پوشش، اعتقادات و رفتار مردم در تمامی ساحت های زندگی باید چگونه باشد. حتی برای یافتن راه حل مسائلی مهم مانند روابط شویی از ما می خواهند به جای توجه به مشکل، بررسی راه حل های ممکن و مراجعه به تجربه های بشری، به اندوخته نظری آنها توجه کنیم و تمام زندگی خود را صرف شناخت همین اندخته ها کنیم و بگوییم راه نجات امروز تنها و تنها در همین اندوخته ها است. این نظام ها حتی به ما می گویند تو اشتباه می کنی که فکر می کنی فلان موضوع مهم است اینها اصلا مسئله نیست، مسائل تو همان هایی است که من میگویم و راه حلش نیز فقط همین است و بس، و حتی اگر مسئله تو با راه حل من حل نمی شود مشکل از توست نه از راه حل من.

واقعیت این است که ارزش هر کدام از این نظام ها تنها به میزان حل کردن مسائل است و اینکه توسط چه کسی پایه گذاری شده اند و منابع حمایت کننده یا ایجادکننده آنها کجا و چه کسانی بوده اند هیچ شانی برای آنها ایجاد نمی کند. نظام ها باید مسائل را حل کنند نه اینکه مسائل جدید تعریف کنند و منابع اندک ما را برای تقویت و بقای خود صرف کنند. هر انسان زیرکی باید به زندگی خود نگاه اقتصادی داشته باشد و منابع خود را صرف مسائل اساسی زندگی کند نه حل کردن مسائل نظام های ی، اقتصادی و اعتقادی.

 


اگر حتی یکبار با کسانی که سرسختانه با هر گونه تعاملی با آمریکا مخالفت می کنند گفتگو کرده باشید قطعا شنیده اید که ابتدا به کودتای 28 مرداد اشاره می کنند و سپس تاریخچه دشمنی آمریکا با ایران را مرور می کنند. البته اگر به آنها بگویید که روسیه جنایت های به مراتب بیشتری انجام داده اند می گویند: قبول، اما او امروز دوست ماست ولی جمهوری اسلامی  به لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیک با آمریکا اختلافاتی دارد که هرگز قابل حل نیست.

 

اما حقیقتا منظور از اختلافات ایدئولوژیک چیست؟ آمریکا به عنوان نماد و سمبل نظام سرمایه داری شناخته می شود. نظامی که در آن به لحاظ اقتصادی همه چیز به دست بازار آزاد سپرده می شود و دولت با شانه خالی کردن از هر وظیفه ای (تامین فرصت های برابر در آموزش، درمان، اشتغال و . ) خود را تنها پاسدار سرمایه ها می داند. به علاوه سرمایه داری رادیکال بر کاهش مالیات ثروتمندان با هدف تشویق آنها به سرمایه گذاری و تولید بیشتر تاکید می کند.

 

اگر همین چند جمله ساده را برای توصیف نظام آمریکا بپذیریم حقیقتا این سوال مطرح می شود که کشوری مانند ایران که تمامی جناح های ی آن بر خصوصی سازی در تمامی حوزه ها و به ویژه درمان و آموزش تاکید می کنند، از تشکیل سندیکاهای مستقل کارگری جلوگیری می کنند، با سرکوب اعتراضات کارگران همراهی نشان می دهند، از هر نوع تشکل یافتگی جامعه ممانعت می کنند و مسئولینش به صراحت می گویند وظیفه دولت راه سازی و خانه سازی نیست و اینها باید توسط خود مردم انجام شود (بخوانید بخش خصوصی بسازد و مردم پولش را بدون حمایت دولت بدهند)، چگونه می تواند با ایدئولوژی سرمایه داری آمریکا مشکل داشته باشد. اگر کشورهایی مانند کوبا و کره شمالی با آمریکا مخالفت می کنند و دلیل آن را ضدیت با سرمایه داری عنوان می کنند در عمل نیز از سرمایه داری دوری می کنند و حداقل تحصیل و درمان رایگان را برای همه مردم فراهم می کنند.

 

در آمریکا هستند تمداران مهم و تاثیرگذاری مانند برنی سندرز یا الیزابت وارن که با حمایت از درمان و آموزش رایگان و همچنین تشکیل تشکلات کارگری برای افزایش حداقل درآمد و تامین حقوق کارگران، چرخ دنده های خشن نظام سرمایه داری را به نفع طبقات پایین کُند می کنند و سعی می کنند با افزایش مالیات اقشار پردرآمد منابع لازم برای برنامه های حمایتی خود را تامین کنند. اما در ایران حتی یک چهره شناخته شده ی به این موضوعات اشاره نمی کند و اگر از چند رفتار پوپولیستی و ابراز همدردی ظاهری با محرومین بگذریم ( که برخی حتی زحمت همین نمایش را هم به خود نمی دهند) همه در خصوصی سازی (بخوانید خودمانی سازی) و رها کردن مردم همداستان هستند. جالب تر اینکه در ایران صاحبان مشاغل و سازمان های ثروتمند (مانند آستان قدس، پزشکان، بازرگانان، صاحبان املاک و خانه های خالی و .) اصلا مالیات نمی دهند و دولت نیز حتی در شرایط سخت اقتصادی و کسری بودجه شدیدی که گرفتار آن است تمایلی به اخذ مالیات از آنها نشان نمی دهند.

 

با کمی دقت در رفتار گروه های ی مختلف به خوبی متوجه می شویم که در ایران اگر اختلاف نظری وجود دارد بر سر تقسیم منافع حاصل از نظام سرمایه و خصوصی سازی اموال ملی است وگرنه کسی با اصل موضوع مشکلی ندارد.

 

به نظر می رسد ما با مهم ترین ویژگی دولت آمریکا مشکلی نداریم و احتمالا اختلاف حل نشدنی ما با آنها این است که آمریکایی ها به اندازه ما در پیاده سازی ت های نئولیبرال جدی نیستند و در حمایت از نظام سرمایه داری افسار گسیخته عمل نمی کنند.


پسرم همه ما مردها موجودات پرادعایی هستیم. حتی بداخلاقترین، زشت ترین، فقیرترین، ضعیف ترین و بی عرضه ترین مردها فکر می کنند موجودات خیلی مهمی هستند و اگر نباشند کمیت دنیا قطعا لنگ می زند. همین خودپنداره نامعقول در کنار پیشینه فرهنگی مردسالاری باعث شده است همه ما بدون توجه به اینکه خودمان چه قدر خوش اخلاق، زیبا، قوی و باعرضه هستیم به این فکر کنیم که همسر ما باید همیشه زیبا، مهربان، قوی و باکفایت باشد. تصویر ذهنی عموم ما از همسر مطلوب زنی است زیبا، خوش اندام، خوش پوش، خوش مشرب و مهربان که دائم می خندد و گشاده روست.


 معمولا تمام تلاش خود را برای یافتن چنین زنی به کار میگیریم و البته در اغلب موارد شکست می خوریم. حتی در موارد اندکی که موفق می شویم پس از مدتی می‌بینیم این زن همان زنی که فکر می کردیم نبوده و اشتباه کرده ایم.


پسرم امیدوارم تو وارد این فانتزی ها نشوی. یک نگاه به خودت بینداز تا متوجه شوی چه قدر در ظاهر و باطن تو نقص و ایراد وجود دارد. ناراحت نشو، انسان ها همین هستند، سرشار از نقاط قوت و ضعف. پس دنبال آن تصویر نامعقول نگرد. اما مطمئن باش اتفاقا اگر به چند نکته توجه داشته باشی می توانی چنین همسری داشته باشی.


پسرم واقعیت این است که همسر ایده آل ساختنی است نه یافتنی و نصیب یک مرد ایده آل می شود. کسی را که با عنوان شریک زندگی انتخاب می کنی با حدی از زیبایی، اخلاق، مهربانی و . وارد زندگی تو می شود اما اگر ببیند که در چشم تو بسیار زیباست و تو او را همانطور که هست پذیرفته ای، با نقاط ضعفش کنار آمده ای، آنها را بزرگ نمی کنی و از سوی دیگر دائما او را بخاطر نقاط قوتش ستایش می کنی، تمام تلاشت را برای رشد او به کاربسته ای و از همه اینها مهمتر به هر روش تلاش می کنی به او محبت کنی، روز به روز می بالد، مانند یک نهال رشد می کند و به فراتر از رویای تو تبدیل می شود.


پسرم زنی که محبت و عشق دریافت می کند می تواند عشق بورزد و محبت کند، زنی که با او با خوش خلقی و اخلاقی خوب رفتار شود خوش خلق و اخلاقی خواهد بود و زنی که شایستگی هایش ستایش شود شایسته تر می شود. پس اگر می خواهی رویایت حقیقت پیدا کند باید خودت یک مرد ایده آل باشی. 


من از تو میخواهم به جای مقایسه زنت با آن تصویر فانتزی و کودکانه، خودت را با تصویر یک مرد ایده آل مقایسه کنی و سعی کنی هر روز به آن نزدیک تر شوی. آرام آرام خواهی دید که همسرت از رویایی ترین آرزوهای تو بهتر خواهد شد.


اگر بهترین زن دنیا را داشته باشی اما به جای تلاش برای بهتر بودن فقط متوقع باشی، خواهی دید که همسرت مانند یک گل پژمرده می شود. دیگر نمی خندد، شور و هیجانی وارد زندگی نمی کند، خوش مشرب نیست، پوستش آن شادابی را ندارد و رفته رفته فکر می کنی که در انتخابت اشتباه کرده ای. در حالی که انتخابت درست بوده است و خودت سرمایه ات را نابود کرده ای.


دخترک زیبای بلوچ به سمت هوتگ می رود تا دبه پلاستیکی اش را از آبی که در طول فصل بارش در آن جمع شده و در تابستان تنها منبع تامین آب روستاست پر کند. وقتی که ظرفش را داخل آب می کند ناگهان تمساحی از درون آب جست میزند و دستش را از بازو گاز میگیرد. بچه های دیگر به تمساح حمله می کنند و بزرگتر ها از راه می رسند. پس از تلاش بسیار تمساح راضی به رها کردن شکارش می شود اما دختر ده ساله اگرچه نجات پیدا می کند اما دستش را از دست می دهد.

 

خبر این حادثه وحشتناک به صورت محدود در برخی سایتها و شبکه های اجتماعی منتشر می شود و داستان به سرعت تمام می شود.

 

چرا جامعه ما کمترین واکنشی به این اتفاق غم انگیز نشان نمی دهد؟ دلیلش ساده است. در روستای حوا کمتر کسی تلفن هوشمند دارد و اگر هم داشته باشد دسترسی چندانی به اینترنت و شبکه های اجتماعی ندارند. اما حتی اگر همه این دسترسی ها وجود داشت نیز اتفاق مهمی نمی افتاد. 

 

در جامعه ت زده ایران گروه های مذهبی و محافظه کاران اگر موضوعی به ظواهر دین مربوط نباشد و یا نتوانند از آن برای حمله به جناح ی مخالف استفاده کنند اصلا به سراغش نمی روند. جناح مقابل نیز از اصلاح طلب معتقد به نظام گرفته تا اپوزوسیون برانداز خارج از کشور دارای اولویت های خودشان هستند. مخالفت با حجاب اجباری، مبارزه با گشت ارشاد، ورود ن به ورزشگاه، آزاد شدن خوانندگی ن و موضوعاتی از این دست آنقدر فضای رسانه ای آنها را پر کرده است که اصلا جایی برای حوا و بی عدالتی و محرومیت گسترده ای که منجر به قطع دست او می شود باقی نمی ماند.

 

موضوع محدود به اینها نیست. از میان نفرات برتر کنکور امسال هیچ کدام در مدارس دولتی درس نخوانده بودند. به تازگی معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد 141 هزار کودک از تحصیل جامانده اند. این 141 هزار کودک کجا هستند؟ آمارهای یونسکو نشان می دهد که 2 درصد از جوانان زیر 24 سال ایران در بی سوادی مطلق به سر می برند و 11.6 میلیون نفر همچنان بی سواد هستند. 400 مدرسه خشت و گلی در ایران وجود دارد که فقط 200 مورد از آنها در استان سیستان و بلوچستان است. اینها فقط تعدادی از خبرهای هولناکی است که تنها در حوزه آموزش و پرورش در بازه یک ماه گذشته منتشر شده است اما خبرهایی از این دست که نشان دهنده بی عدالتی، فاصله طبقاتی، محرومیت و شانه خالی کردن حاکمیت از انجام وظایفش هستند، چه در حوزه آموزش باشند و چه مربوط به بی کارشدن و حقوق نگرفتن کارگران یا خصوصی سازی درمان و افزایش هزینه های آن چندان حساسیت کسی را تحریک نمی کند. این ها در فهرست اولویت های اقشاری که قدرت و ثروت دارند قرار ندارد.

 

دوست دارم بدانم آیا پدر حوا پولی برای درمان او داشت؟ بیمارستان تا رسیدن پول، درمان کودک را آغاز کردیا نه؟ آیا پدرش بیمه بود؟ چطور می خواهند هزینه های سنگین درمان او را تامین کنند؟ آینده حوا چه می شود؟ حواهای جامعه ما صدایی ندارند و کسی علاقه ای به شنیدن صدای آنها ندارد. آنها فراموش شده اند. مانند مردگان.


یستیان بوبن در کتاب رفیق اعلا جمله ای را به قدیس فرانچسکو آسیزی نسبت می دهد که معنای آن اگرچه در نگاه اول غریب و دور از ذهن است اما کاملا با واقعیت منطبق است. فرانچسکو آسیزی می گوید از ستیز پرهیز کن چرا که با هرچیزی ستیز کنی همانند آن می شوی.

 

چه به تجربه شخصی خود نگاه کنید و چه به تجربه های تاریخی متوجه می شوید که ستیز با یک پدیده بهترین راه برای تبدیل شدن به نسخه ای پیشرفته تر از همان پدیده است.

 

داستان فعالان قومی آذری زبان که به درستی بر حق مسلم و قانونی آموزش زبان مادری و وم حذف تبعیض در حفظ آن تاکید می کنند رفته رفته در حال تبدیل شدن به نمونه دیگری از کسانی است که با چیزی مخالفت می کنند اما به بدتر از آن تبدیل می شوند.

 

نویسنده این یادداشت به عنوان یک ترک زبان از اینکه جریان پان ترکیسم آذربایجان درحال تبدیل شدن به فرقه ای نژادپرست و خشن است نگران است. اگر فعالیت برخی حسابهای کاربری در توییتر و اینستاگرام را مبانی قضاوت در خصوص روند این جریان قرار دهیم باید اعتراف کنیم با جریانی روبرو هستیم که اگرچه مدعی است با برتری فارس ها مقابله می کند اما ترک را برتر از همه اقوام عالم می داند. معتقد است ترک ها اگر به هر موفقیت و مزیتی رسیده اند به دلیل شایستگی ذاتی آنها بوده است اما اگر در موضوعی رتبه دوم را دارند در حق آنها تبعیض شده.

 

این دسته از پان ترک ها که فعالیت بسیار چشم گیری در فضای مجازی دارند و در چشم مابقی مردم ایران خود را نماینده تمام مردم ترک زبان ایران نشان می دهند، اگرچه مدعی تلاش برای پیشرفت آذربایجان و حذف تبعیض علیه آن هستند اما محرومیت استان های جنوبی ( که اتفاقا بیشتر ساکنین آنها فارس هستند)، برایشان نه تنها هیچ اهمیتی ندارد که اتفاقا پدیده ای طبیعی است و نباید با آن مخالفت کرد. پان ترک ها در حال حرکت به سمتی هستند که هیچ نقطه اشتراکی بین خود و دیگر مردمان ایران نبینند و اصلا نفس تبعیض برای آنها اهمیتی نداشته باشد.

 

به نظر می رسد این گروه هیچ مشکلی با تبعیض علیه کردها و بلوچ ها که اتفاقا تبعیضی کاملا عینی و ملموس و فراتر از موضوع آموزش زبان مادری است ندارند و حتی در شبکه های اجتماعی از سرکوب آنها حمایت می کنند. آنها به وضوح تنفر خود را از کرد ها به نمایش می گذارند که اصرار شهردار ارومیه بر ترکی صحبت کردن در جلسه ای که نماینده شورای شهر کرد زبان حضور دارد نمونه ای از آن است.

 

نکته آخر اینکه نژادپرست ها در همه دنیا خود را مظلوم و مورد تبعیض می بینند. حتی سفید پوست های آمریکایی نیز متوجه نژادپرستیشان نیستند بلکه خود را افراد صاحب حقی می دانند که حقوق آنها را مهاجرین تضییع کرده اند. جریان پان ترکسیم آذربایجان که قصد داشت به تبعیض های قومی خاتمه دهد خود در حال تبدیل شدن به جربانی نژاد پرست و خشن است که متاسفانه دیگر با تبعیض هیچ مشکلی ندارد و بنیان آن نه بر حقوق بشر که بر تنفر بنا شده است.


نگاهی به چالش کرونا و مناسک از زاویه‌ای دیگر

 

 

 

بعد از شیوع ویروس کرونا، مساله نوع مواجهه مناسک با کرونا تبدیل به یک چالش شد. عده ای با بسته شدن قسمت ضریح اماکن مقدسه مخالفت کردند و برخی حتی برای مقاومت درباره این محدودیت اقدام به بوسیدن و لیسیدن ضریح ها و انتشار فیلم آن کردند. با لغو برنامه اعتکاف رجبیه نیز عده ای مخالفت کردند و عده ای که معتقد به وم رعایت بهداشت بودند پویشهایی با موضوع هرخانه یک مسجد راه انداختند تا به هر طریقی این سنت برپا بماند.

موافقین و مخالفین این محدودیتها از زوایای مختلف به این مساله پرداختند اما یک مساله مهم در این بحثها مغفول ماند و آن هم اصالت این مناسک است.

قبل از هرچیز باید به این سوال پاسخ داد که آیا اساسا ضریح در روایات ما جایی دارد؟ مساله بوسیدن ضریح آیا اصالتی در روایات و بیانات معصومین دارد؟ آنچه در روایات ما وارد شده زیارت قبر است و اساسا هیچ اشاره ای به ضریح نشده است. ضریح ساخته دست  بشر است و خود بشر به تدریج به آن اصالت داده و این مساله تا آنجا پیش رفته که چنان تقدسی یافته که عده ای محدودیت در بوسیدن آن را ضربه به ایمان و تشیع میدانند.

همچنین اگرچه مساله اعتکاف ریشه ای قرآنی و روایی دارد اما برخلاف تصور رایج، در روایات هیچ توصیه ای نسبت به اعتکاف در ایام البیض ماه رجب صورت نگرفته و تعیین این وقت برای اعتکاف نیز جزو ابداعات خود ماست که حالا برایمان تقدس پیدا کرده.


لذا به نظر میرسد باید میدان مبارزه برای پاسداشت دین را تغییر دهیم و به جای حمایت از آنچه ساخته دست خودمان است، از آنچه واقعا دینی است دفاع کنیم


پس از بسته شدن درب اماکن زیارتی به علت شیوع بیماری کرونا، مکررا شاهد مخالفت عده ای هستیم که این کار را ستم در حق اهل بیت میدانند. این نظر هم توسط طرفداران جمهوری اسلامی بیان میشود و هم توسط برخی مخالفان مذهبی جمهوری اسلامی. اما این عده مخالف بعضا با مقایسه ج.ا با بنی عباس و رضاشاه، میگویند همانطور که بنی عباس مانع زیارت مزار ائمه میشد ج.ا هم مانع زیارت شده و ج.ا کاری را انجام داد که حتی رضاشاه هم نتوانست انجام دهد.

 

دوستانی که چنین قیاسی میکنند اساسا توجهی به عنصر معنوی ماجرا ندارند.  اگر کسی از روی دشمنی یک سیلی به شما بزند شما بسیار آشفته میشوید و حتی ممکن است انتقام هم بگیرید. اما یک جراح پوست بدن شما را پاره میکند و گوشت بدن شما را برش میدهد حتی استخوان شما را میشکند اما نه تنها از او تشکر میکنید، که حتی به او دستمزد هم میدهید. اگر چه ج.ا تصمیم به بستن اماکن زیارتی گرفته اما هدفش حفظ بهداشت عمومی و پیشگیری از گسترش بیماری بوده و نمیتوان انگ مخالفت با زیارت یا دشمنی یا اهل بیت را نظام ایران چسباند. ممکن است در مسائل متعدد دیگری رفتارهای نظام با دستورات دین و توصیه های ائمه مخالفت جدی داشته باشد اما در این زمینه نمیتوان چنین اتهامی را وارد کرد.

 

علت قیاس خنده دار ج.ا با بنی عباس و رضاشاه همین مساله عدم توجه به نیت و هدف است.


روز یک شنبه استاد رضا بابایی ادیب، نویسنده، و روشنفکر دینی پس تحمل رنج سرطان دنیای پر درد ما را ترک کرد. من در سالهای آخر عمر ایشان این افتخار را پیدا کردم که چندین بار مهمان ایشان باشم و علاوه بر نوشته ها و کتابهایشان از صحبت هایی که در جلسات خصوصی تر داشتند نیز استفاده کنم.

بنابر آنچه که من از ایشان دیدم اگر از من بپرسند مهمترین ویژگی رضا بابایی چه بود جواب من یک کلمه است: شجاعت.

 

رضا بابایی در مرحله ای از زندگی اش تصمیم گرفت سقف معیشت را از ستون اعتقادش بردارد و در نتیجه این تصمیم بسیاری از فرصت های شغلی را از دست داد و مبتلا به سختی های بسیاری شد. بابایی خود را با شجاعت در سختی های معیشتی انداخت تا بتواند در عرصه مهمتر و بزرگتری با شجاعت بیشتری حرکت کند؛ عرصه اندیشه. 

 

شجاعت بابایی در تفکر و تیزهوشی اش در تحلیل چنان بود که هر بار پای صحبتش می نشستم نه تنها شگفت زده می شدم که به خود میگفتم هیچ دینداری حتی جرئت فکر کردن  به این موضوعات را ندارد چه برسد به اینکه چنین نتایج هول انگیزی را با این جسارت بیان کند.

 

بابایی در خصوص قرآن، وحی، عصمت پیامبر و امامان به نتایجی رسیده بود که من بعید می دانم در آینده نزدیک بشود آنها را مطرح کند. البته امیدوارم آنها را جایی ضبط کرده باشد تا روزی منتشر شوند. معتقد بود مسلمان ها اجازه پژوهش های جدی در خصوص قرآن را نداده اند که اگر داده بودند خیلی چیزها تغییر می کرد.

می گفت بدترین راه ارتباط خدا با بنده ارتباط مکتوب است. خدا به دل همه وحی می کند و همیشه پیامبرانی در اطراف ما هستند مثل همین صادق هدایت.

 

من هیچ شباهتی بین آنچه رضا بابایی این اواخر می گفت و آنچه پیشتر در کتاب های مانند"نگاهی به اعجاز بیانی قرآن"، "محمد (ص)، برگزیده خدا"، "پیشوای مومنان" و … نوشته بود نمی دیدم.

 

او به قول خودش معلمی کاهنده بود؛ می گفت: :معلمان کاهنده غلط‌ها را نشان می‌دهند، بر خطاها انگشت می‌گذارند، جان‌های انباری را سبک‌بار و رودخانۀ جامعه را لایروبی می‌کنند. بابایی پیامبر وار کاهنده ی وزر و وبال بود.

 

 می گفت دین باید برای دغدغه ها و مسائل ما انسان ها راه حلی داشته باشد نه اینکه خودش دغدغه ای بشود که بخواهیم همه زندگی مان را صرف حمایت از آن کنیم. دین باید در خدمت ما باشد نه برعکس. می گفت بسیاری از این دغدغه های ما دغدغه های انسانی نیستند. اگر شما در آن سوی دنیا بودید در کل عمرتان حتی یکبار به این موضوعات فکر نمی کردید.

 

بابایی از آن آدمهایی نبود که حقیقت را به نفع باورهایش خم کند. نمی گفت چون در فلان جا، فلانی اینطور گفته است پس همین است و بس و بعد همه چیز را طوری تفسیر کند که با آن گزاره هماهنگ باشند. او از رد کردن هیچ گزاره و آموزه ای ابا نداشت و در این راه دلیری شگفت انگیزی نشان می داد.

 

می گفت در مرحله ای از زندگی هستم که می دانم چه چیزهایی اشتباه هستند اما نمی توانم بگویم چه چیزی درست است. با این حال آنطور که خودش می گفت فقط کاهنده نبود. افزایندگی هم می کرد. اگرچه با جسارتی متهورانه فقه را غیر اخلاقی می دانست و با آن سرناسازگاری داشت و معتقد بود باید آن را به کل دور انداخت و از آن راحت شد، اما عمیقا معنویت گرا بود و دلباخته تصوف.

 

آخرین باری که پیشش رفتیم از او پرسیدم منظورتان از معنویت چیست گفت تعریفش سخت است، اینکه بدانیم معنایی اسرار آمیز در پس این جهان هست و جهان به سمتی خاص حرکت می کند… . می گفت اندیشه من در خصوص معنویت هنوز به انساجم لازم نرسیده است. به او گفتم کاهندگی بس است. برای ما از این معنویت بیشتر بگو. گفت حتما. فصل پنجم کتاب دیانت و عقلانیت مربوط به همین جنبه فزاینده اوست اما ناگفته بسیار دارد.

 

با این حال تقدیر این بود که رضا بابایی در ۵۶ سالگی و در دوره ای که در حال تبدیل شدن به معلمی فزاینده بود و می رفت که اندیشه اش کاملا شکوفا شود ما را ترک کند. امروز من مانده ام و سوالاتی بسیار که نمی دانم از که می توانم بپرسم. آیا شهر ما دیگر سواری دارد که مانند او شیفته حقیقت باشد؟

 

کانال وبلاگ الدین این افتخار را داشت که رضا بابایی از ابتدا عضو آن باشد، مطالبش را بخواند و به دفعات بازخورد دهد. ایشان یادداشت زنده باد مشروطه را نیز برای کانال الدین نوشتند که در سالگرد مشروطه منتشر شد.
 


 

آیا کار آقامیری صحیح بود؟ این دو روز خیلی این سوال به گوشمان خورده است.

در فضای مجازی فیلم لایو اینستاگرامی حسن آقامیری ( خلع لباس شده) و یک خانم خواننده سر و صدای زیادی به پا کرده. خواننده ای که طبق گفته خودش در دوران مدرسه قاری قرآن بوده و پدرش رزمنده دفاع مقدس بوده.

اصل گفتگو بیش از یک ساعت بود اما غالب مردم فقط چند دقیقه از آن را دیدند و برخی فقط آن قسمتی که آن خواننده خانم آواز خواند را شنیدند.

آقامیری بابت این لایو انتقادات زیادی از متدینین شنید و نگارنده این سطور هم با خیلی از حرفهای این شخص مخالف است اما به نظر میرسد هدف و حرفهای آقامیری (فارغ از درست یا غلط بودن آن) در این فیلم لایو فهمیده نشد.

ما قدرت ذهن خوانی نداریم اما به نظر میرسد آقامیری به عنوان یک برای خود یک جامعه هدفی را مشخص کرده که کمتر کسی سراغ آنها میرود. او سراغ جذب کسانی میرود که از دین طرد شده اند و او سعی میکند به آنها بگوید آنچه شما را طرد کرده وما دین واقعی نیست و بسیاری از اوقات افراد سلیقه های شخصی خود را به نام دین مطرح کرده اند. آقامیری سعی میکند فاصله خود را با این جامعه هدف کم کند و آنها را با خدای ارحم الراحمین آشتی دهد. او برای انجام چنین ماموریتی طبیعتا باید به لوازم آن هم پایبند باشد و گاهی اوقات کارهایی انجام دهد که به مذاق متشرعین خوش نمی آید.

آقامیری همانطور که در این گفتگو بیان کرد این خانم را زمانی در اینستاگرام فالو کرده که آن خواننده به مناسبت محرم یک کلیپ مداحی در صفحه اش بارگذاری کرده و آقامیری از همین مدخل استفاده کرده تا خودش را به او برساند تا جایی که آن خواننده به صراحت میگوید من حرفهای شما را دنبال میکنم و قبول دارم. آقامیری تلاشش این است که حتی اگر کسی را نمیتواند کامل به دین جذب کند، حداقل از مقدار مخالفت او با دین کم کند.

 

درباره امام موسی صدر گاهی افسانه سرایی هم میشود و نمیتوان به راحتی صحیح را از سقیم تشخیص داد اما فردی که پدرش بود نقل میکرد که روزی امام موسی صدر به پدر ایشان میگوید که عده ای از دختران لبنانی میخواهند اصول عقاید را یاد بگیرند و لطفا تو به آنها آموزش بده. این آقا روز اول که وارد کلاس میشود می بیند همه دختران با مینی ژوپ در کلاس نشسته اند. ایشان کلاس را نصفه و نیمه برگزار میکند و بعد از کلاس به پرخاش به امام موسی صدر میگوید چرا برای اینها کلاس اصول عقاید گذاشتی؟ امام موسی صدر جواب تامل برانگیزی میدهد. او میگوید: اینها حتی با همین وضعیتشان اگر اصول عقاید بلد باشند بهتر است یا بلد نباشند؟


کافی است یک ساعت از وقت خود را صرف گردش در شبکه های اجتماعی کنید تا متوجه شوید عرصه عمومی فرهنگ ما پر شده است از افسانه هایی که انسان را تشویق می کنند تمام سرمایه ها و تلاش خود را صرف کسب پول و شهرت کند. افسانه هایی مانند این که " برای دست یافتن به هدف کافی است آن را تصور کنی"، " همه چیز فقط به خودت بستگی دارد"، "اگر تلاش کنی به هرچه میخواهی خواهی رسید" و هزار افسانه بی اساس دیگر.

 

و نکته مهم این است که این افسانه ها هدف را هم تعریف می کنند. هدف همیشه ثروت است و نفوذ اجتماعی. و بعد ارزشها و هنجارهایی را برای شما تعیین می کند. می گویند موفقیت یعنی پول و شهرت، پس فقط با انسان های موفق (بخوانید پولدار و بانفوذ) معاشرت کن، در هر دوراهی فقط به این فکرکن که کدام به موفقیت میرسد (لازم است تاکید کنم که منظورشان پول و قدرت است؟). برای رسیدن به اینها سخت تلاش کن و همه چیز را فراموش کن، لباس گران بپوش، برای خودت کلاس بگذار، دیر سر قرار برو، دیر سلام کن، مراقب باش کسی کوچکترین جسارتی به تو نکند و اگر کرد از خجالتش دربیا و هزار آموزه پست و رنج آور دیگر.

 

در کنار این بلندگوهای مبتذل که جز افزایش درد و رنج برای انسان ها ثمر دیگری ندارند هیچ رقیبی وجود ندارد که دست انسان ها را بگیرد و بگوید اگر تو رنج میکشی دلیلش فقط نداشتن پول و ثروت نیست. فریب این فروشندگان و دلالان خوشبختی را نخور. اتفاقا مهمترین دلیل رنج تو همین افسانه ها هستند. روایت من از زندگی اصیل را هم بشنو.

 

در طول تاریخ همیشه انسان هایی بوده اند که دست بشر را گرفته اند و برای او از معنویت گفته اند. در جوامع ما پیامبران، عرفا و مبلغان دینی نماد این انسان ها هستند.

 

اما هزار افسوس که ت ما آنچنان سرگرم نگهبانی از ظواهر دین است که اساسا معنویت را فراموش کرده. اخلاق را که از بنیان کنار گذاشته است. ناراحت کننده تر این است که در کشور ما برای نسل جوان ت علاوه بر آن ظاهرگرایی، حفظ و تقویت اسلام ی به  اولین اولویت و نگرانی تبدیل شده است.

 

این ت جوان حتی وقتی درگیر یک عمل کاملا اخلاقی و انسانی مانند کمک به بیماران کرونایی است هم نمی تواند از ی بودن فارغ شود و سریعا نامه می نویسد که ما را به اروپا و آمریکا اعزام کنید تا به بیماران آنجا هم کمک کنیم.

 

در کنار ت روشنفکران ما نیز همه تلاش ذهنی خود را بر نقد حکومت و نهاد دین متمرکز کرده اند و جز تعداد انگشت شماری از آنها معنویت و دغدغه های اصیل انسانی را کاملا فراموش کرده اند. مردم ما در یکی از دینی ترین حکومت های جهان از لحاظ معنوی و اخلاقی یتیم شده اند.

 

عرصه فرهنگی کشور آنچنان عرصه حکمرانی دلالان موفقیت شده است که گاهی احساس میکنم حتی ت و روشنفکران و به ویژه قشر دانشگاهی ما هم پیرو همین فضا شده اند.

 


 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها